یسعی

نگاه فلسفه تاریخی به سیاست وحیانی
یسعی

وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی...
پنداشته و انگاشته هایی در الهیات سیاسی تاریخ که می کوشد به زندگی عمومی بشریت در ساحت سیاست، نگاهی فلسفه تاریخی داشته باشد و تدبیر عمومی ساحت زندگی جمعی بشریت را با اتکا به آموزه های وحیانی بررسی کند

یسعی

نگاه فلسفه تاریخی به سیاست وحیانی





۷ مطلب با موضوع «نظریه پشتیبان انقلاب اسلامی» ثبت شده است

agahi

 

ترمیم انقلابی "آگاهی ملی"

بایسته‌های بازسازی سطح تئوریک انقلاب اسلامی در دهه‌ی پنجم انقلاب

این مطلب به الزامات ناظر به "ترمیم و ارتقای ساحت تئوریک انقلاب اسلامی" در دهه‌ی پنجم می‌پردازد.

 

طرح مساله

نگاه آسیب‌شناسانه به انقلاب اسلامی در طلیعه‌ی دهه‌ی پنجم انقلاب اسلامی، یکی از ضرورت‌هایی است که اهمیت آن بر اهل نظر پوشیده نیست. اینک با سپری‌شدن 40 سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌توان نگاهی منصفانه و منطقی به گذشته انداخت و ماحصل را با آرمان‌ها (از یک‌سو) و واقعیت‌های میدانی (از سوی دیگر) سنجید. این مطلب، که لب کلام رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری در سی‌ام شهریورماه سال 96 بود،[i] متاسفانه چندان مورد توجه قرار نگرفت و تکاپوی علمی لازم را در میان اصحابی که بالفعل مخاطب فرمایش معظم‌له بودند، برنیانگیخت.

پیرو مطلب فوق و ضرورت و اهمیت آن، توجه به یک نکته‌ی پژوهشی حائز اهمیت می‌نماید. دستاوردها و کاستی‌های انقلاب اسلامی در 40 سال گذشته قابل تسهیم در دو ساحت نظری و عملی است؛ اگرچه این دو ساحت از هم جدا نیستند و بر یک‌دیگر تاثیرات طبعی و اجتناب‌ناپذیری می‌آفرینند. خاصه آن‌که ساحت نظر، ریل‌گذار و تسهیل‌کننده‌ی ساحت عمل است؛ بنیان‌های نظری‌ای که به‌خطا گذاشته شده باشند، یا بنیان‌هایی که مورد غفلت واقع‌ گردیده باشند، به‌نحو اجتناب‌ناپذیری در ساحت عمل نیز تاثیر گذاشته و اختلال‌های میدانی را در عینیت جامعه می‌آفرینند. برای نمونه؛ غفلت از بنیان‌های اقتصادی تراز انقلاب اسلامی، مولد اختلال‌های اقتصادی در سال‌های اخیر بوده است؛ و تا زمانی‌که دست‌اندرکاران نظری و عملی ساحت اقتصاد، نسبت نرم‌افزاهای اقتصادی رایج در بین‌الملل را با اندیشه‌ی اسلامی مشخص نسازند، طبیعتا این اختلال‌ها به‌نحو روزافزونی امنیت جامعه را نیز تهدید خواهد کرد.

در تمهید رفع و دفع آسیب‌هایی که ریشه در ساحت نظر دارند، توجه به چند مطلب ضروری است؛ هدف و مقصود این نوشته توجه‌دادن اهل‌نظر نسبت به سه مولفه‌ی نظری آسیب‌شناسانه‌ در نسبت با مبانی نظری انقلاب اسلامی است. این سه مولفه را با عنوان "احکام بایسته برای ترمیم و ارتقای ساحت تئوریک نظام سیاسی جمهوری اسلامی" می‌توان نامید. مراد از به‌کارگیری واژه‌ی "احکام" آن است که نشان‌دهنده‌ی حاکمیت و مرتبت و مقدمیت تمهید این بایسته‌ها، پیش از پرداختن به اقدامات استدلالی و استنباطی دیگر باشد. این سه بایسته عبارتند از:

  • جبران خلاء و اختلال تئوریک در تدوین نظریه‌ی پشتیبان انقلاب اسلامی؛
  • جبران غفلت و تغافل در تبدیل آگاهی اجمالی به آگاهی تفصیلی در مقوله‌ی انقلاب اسلامی؛
  • جبران غفلت و تغافل در تعمیم و تبدیل نظریه‌ی پشتیبان انقلاب اسلامی به آگاهی ملی فراگیر.

 

1- خلاء و اختلال تئوریک

مراد از خلاء تئوریک، عدم توجه به نیازمندی‌های نظری و نظریه‌پردازی در انقلاب اسلامی ایران است. انقلابی در وزن و مقیاس انقلاب اسلامی ایران، بدون تامین بنیان‌ها و نرم‌افزارهای مستقل و اختصاصی نمی‌تواند به اهداف بلند و آرمان‌های مطرح‌شده در انقلاب دست پیدا کند. انقلابی که شعار محوری آن: "نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی" بوده است، نمی‌تواند در اداره و سرپرستی ساحات گوناگون جامعه، متمسک به نظریه‌های غربی و شرقی باشد؛ یا آن‌ها را به‌نحو انضمامی با نظریه‌های موجود اسلامی درهم‌آمیزد و نظریه‌ای التقاطی را مبنای عمل در یک موضوع قرار دهد.

ادامه‌دادن این غفلت و عدم توجه به تمهیدات ساحت تئوریک انقلاب اسلامی، زمینه‌ساز ترمیدور می‌تواند باشد و این انقلاب الهی را که برخاسته از فطرت بشری است، در هاضمه‌ی تمدن غرب منحل سازد. مخاطب این مطلب، نخبگان و نظریه‌پردازان جامعه است.

 

2- غفلت از آگاهی تفصیلی نسبت به انقلاب اسلامی

خیزش و نهضت مردمی‌ای که به‌رهبری امام خمینی به پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس نظام اسلامی منتهی گردید، قطعا برخاسته از آگاهی‌ای بوده است که توسط پیشتازان نهضت (حواریون امام راحل) در جان مردم آکنده می‌شد و آن‌ها را نسبت به باطن طاغوتی رژیم سیاسی پهلوی آگاه می‌کرد. با این‌وجود، آگاهی منتشرشده در آن دوره، بیش‌تر یک آگاهی اجمالی بوده؛ و قوت آن، تنها یارای بیرون‌راندن شخص شاه و نظام سیاسی شاهنشاهی را کفایت می‌داده است. این عمل سلبی، نیازمند عمل‌های ایجابی دیگری هم‌چون تاسیس نظام سیاسی نو، برپایی دولت و معماری یک جامعه‌ی جدید را می‌طلبد تا بتوانیم مدعی تحقق یک انقلاب بزرگ و تحول‌آفرین باشیم. این عمل ایجابی نیازمند آگاهی‌های تفصیلی‌تر و عمیق‌تر و مبسوط‌تری است که غفلت از آن، انقلاب اسلامی را در تنگناهای نفس‌گیر و اختلا‌های میدانی و عینی مبتلا می‌کند (که اکنون شاهدش هستیم).

عدم بسط این آگاهی موجب شکل‌گیری غفلت عمومی نسبت به پیموده‌نشدن مسیر انقلاب در جامعه می‌شود و انقلاب در نیمه‌ی راه خود رها می‌گردد. عدم تحقق آگاهی تفصیلی موجب می‌شود که – حتی متولیان و کارگزاران نظام - انقلاب را تمام‌شده تلقی کرده و از مراحل تکمیلی و اساسی‌تر آن غفلت کنند. برخورد ناباورانه با تاکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب مبنی‌بر عدم تحقق مرحله‌‌ی دولت‌سازی، دلالت بر این غفلت عمومی دارد؛ این امر نیز به‌نوبه‌ی خود از عدم آگاهی تفصیلی به انقلاب اسلامی نشات می‌گیرد.

 

3- عدم تبدیل نظریهی انقلاب به "آگاهی ملی"

آگاهی، بُعد سوبژکتیویک یک عمل اجتماعی – مثل انقلاب – است. ایده‌ای که به آگاهی منتهی‌شده به انقلاب سال 57 انجامید، یک امر زنده و پویاست؛ لذا اگر این سطح از آگاهی، صرفا در ذهن و جان رهبران و عده‌ای محدود و انگشت‌شمار بماند، طبیعتا در واقعیت و عینیت جامعه تجلی پیدا نخواهد کرد. به‌نظر می‌رسد آن‌چه تحت عنوان "بصیرت" توسط رهبر معظم انقلاب بارها و بارها مطالبه شده و متاسفانه دست‌خوش سطحی‌نگری‌های سیاسی قرار گرفته است، ناظر به مساله‌ی اساسی‌تری است که می‌توان آن را ارتقای آگاهی ملی در تراز انقلاب اسلامی نامید. ارتقای آگاهی ملی و رسانیدن آن به سطحی که هم‌تراز ابژه‌ی انقلاب اسلامی باشد، نیز، یکی از احکام کبروی در دهه‌ی پنجم انقلاب اسلامی است. بدون همراهی آگاهانه‌ی آحاد ملت، همانند رفراندوم سال 58، دست‌یابی به مراحل متکامل‌تر انقلاب اسلامی، امری نشدنی است. لازمه‌ی این مهم نیز ابتدائاً تدوین نظریه‌ی پشتیبان انقلاب اسلامی و گفتمان‌سازی آن در جامعه می‌باشد. متولیان امور گفتمانی باید آبشخورهای آگاهی ملی را به‌نحو هوشمندانه بسنجند و متناسب با ظرافت‌های بایسته‌ی عرصه‌ی گفتمان، برای معماری آگاهی ملی چاره‌ها و تدابیر موثرتر و دانشمندانه‌تری دراندازند.

آن‌چه گفته شد را می‌توان تحت عنوان یک سوژه‌ی ملی در نظر گرفت و برای ترمیم و ارتقای آگاهی ملی مبتنی‌بر نظریه‌ی جامع انقلاب اسلامی چاره‌جویی و برنامه‌ریزی کرد. نباید فراموش کنیم که افق انقلاب، یک افق بشری بوده و در تراز یک تحول عظیم انسانی فرامرزی به‌وقوع پیوسته است.

 

[i]. «... نگاهِ کلان و راهبردی به انقلاب و مسیر انقلاب. ما این را در دستگاه‌هایمان نداریم؛ دستگاهی برای این کار نداریم. البتّه جزو وظایف رهبری است و تا حدّ ممکن... تلاش شده که این کار انجام بگیرد؛ لکن دستگاهی برای این کار نداریم. قوای سه‌گانه مأمور اداره‌ی کشورند و کشور را باید اداره کنند؛ هرکدام در یک بخشی و به یک نحوی. البتّه اداره‌ی انقلابی باید بکنند، شکّی نیست، امّا نگاهشان به‌طور طبیعی به همین راهی است که دارند میروند؛ به همین مسیری که دارند میروند؛ و نگاه کلان و راهبردی به مجموعه‌ی انقلاب در طول این ۳۹ سال گذشته و در طول دَه‌ها سال آینده قاعدتاً نیست.»(آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، 30/7/97)

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۷ ، ۱۵:۵۸

 

این مطلب از امکان پیوستگی تاریخی، با عطف به پیوستگی اجتماعی انسان صحبت میکند.

 

صدرالمتالهین از سه هویت: "فردی"، "جمعی" و "جامع" صحبت کرده است. هویت فردی، همان هویتی است که انسان در قوس نزول و در قالب جسم آن را کسب می‌کند و بر آن است تا با حرکت، به هویت جامع - که وجه‌الله‌شدن است – برسد؛ اما دراین‌میان ناگزیر باید از یک هویت واسطی نیز عبور کند که همان هویت جمعی است. این مساله را در توجه به تفاوت رفتارهای فردی با رفتارهای اجتماعی می‌توان وجدان کرد. رفتارهای اجتماعی انسان نیازمند حضور و وجود غیر است، درحالی‌که رفتارهای فردی نیازمند فرد دیگری نیستند. پس انسان در رفتارهای اجتماعی، خود را به‌صورت یک وجود پیوسته با دیگران تلقی می‌کند، حال آن‌که در رفتارهای فردی چنین نیست.

سوال من اینجاست که آیا  درک این پیوستگی وجودی، صرفا مجدود به مقیاس جامعه است یا در مقیاس تاریخی نیز انسان میتواند این پیوستگی وجودی را وجدان نماید؟ اگر پاسخ مثبت است، پس میتوان با جرات از حضور فلسفه تاریخی انسان صحبت کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۶

بهار

این مطلب با تاکیدبر دعای تحویل سال، رابطه‌ی تحول درونی و بیرونی را موضوع سخن قرار داده است.

 

همه‌ی دلنشینی دعای تحویل سال یک‌طرف، و مفاهیم عالی مندرج در آن طرف دیگر است. ما با دعای تحویل سال، خاطره‌ها داریم، اما همین دعا خاطر ما را به یک امر بسیار کلیدی معطوف می‌کند که شاید چندان بدان اِشعار نداشته باشیم؛ و آن امر کلیدی چیزی نیست جز: «تحول».

عالَم، عالَمِ تحولات است. جهان و هستی همواره در حال دگرگونی است؛ چه بخواهد و چه نخواهد. قاعده‌ی هستی، تحول است و از آن اجتنابی نیست. آن‌چه برای اختیار و اراده‌ی انسان در این میان می‌ماند، سمت‌وسو و جهت تحول است. آدمی می‌تواند در جهانی که همواره تحول در آن اتفاق می‌افتد، سمت‌وسوی تحولات خودش را انتخاب کند و برای تحولات خودش جهتی را برگزیند.

نکته‌ی مهم دیگری نیز در این میان وجود دارد: در عالمی که همواره در حال تحول و دگرگونی است، تحولات بیرونی، صرفا نشانه و مقدمه و طریق و مدخلی برای تحول درونی هستند. به‌بیان‌روشن‌تر، تحولات ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای آن است که انسان به تحول برسد؛ هدف، تحول و دگرگونی‌ای است که در انسان باید بیافتد. هدف، انقلابی است که در درون انسان می‌تواند واقع شود و آدمی می‌تواند با گزینش سمت‌وسوی تحولات و دگرگونی‌ها، به انقلاب درونی راه پیدا کند و به هدف خلقت نائل آید. این نگاه به هستی، نگاهی آیه محور و آیاتی است. همه‌ی عالم، آیاتی هستند که انسان را به هدف خلقت رهنمون می‌کنند و انسان با پذیرش و مدیریت سمت‌وسوی تحولات، به دگرگونی و انقلاب باطنی راه پیدا می‌کند و باطن هستی - مرحله‌به‌مرحله - از وی حجاب برمی‌گیرد و خود را بر وی - اندک‌اندک - عیان می‌سازد.

لذا اگر اشتغال به مشاهده‌ی تحول بیرون، ما را به تحول درون منتهی نسازد، مشغول لغو و لهو بوده‌ایم و انسانیت انحصاری خویش را به‌کار نگرفته‌ایم. اگر بهاری در دَوَران زمین و گردش به‌دور خورشید بیاید و در این گذر ایام، راهی به باطن خویشتنِ‌خویش نیابیم و حجابی از ملکوت عالم برنگیریم، اسیر خسرانیم.

و نکته‌ی آخر این‌که، اگر بهاری در تکامل و تکوّن تاریخ که آن را با نام مبارک انقلاب اسلامی می‌شناسیم - بیاید و ما از این حادثه، صرفا قصه‌های پرغصه بشنویم و باطن آن را بر خویش عرضه نکنیم، از این بهار سهمی نبرده‌ایم و باز در خسران خویش باقی مانده‌ایم. آمدن بهار طبیعت، نشانه و مقدمه و طریق و مدخل توجه به بهاریست که در تکامل و تکون تاریخ در عصر ما واقع شده و عالم، به دوران جدید خویش وارد شده است و امکان سیر و صعود بیش‌ازپیش را برای انسان‌هایی که به لغو و لهو پشت می‌کنند، فراهم آورده است. این عروس نوپا، حجاب برانداخته و منتظر چشم‌های بینایی است که ریشه‌های حقیقی این واقعه‌ی زمینی را در ملکوت عالم به تماشا بنشینند. 

یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۳۸

 

این مطلب دو تعریف رایج از فلسفه‌ی سیاسی را توضیح می‌دهد.

 

این پرسش قابل طرح است که آیا فلسفه‌ی سیاسی یک حوزه‌ی مطالعاتی است یا یک رشته‌ی علمی تخصصی (دیسیپلین)؟ برای پاسخ به این پرسش، مروری خواهیم داشت در تعاریف ارائه‌شده توسط اندیشمندان مختلف در رابطه با فلسفه‌ی سیاسی.

لزلی ژاکوب (Lesley Jacobe) معتقد است: «فلسفه‌ی سیاسی به مسائل مربوط به آن‌چه اخلاق سیاسی می‌نمایم، می‌پردازد». اخلاق سیاسی از نظر وی، صحبت درباره‌ی شکل آرمانی حاکمیت سیاسی و قلمرو و ماهیت آن‌چه حکومت باید انجام دهد، است.

جین همپتون (jean hampton)  موضوع فلسفه‌ی سیاسی را صحبت درباره‌ی جوامع سیاسی می‌داند. یعنی پاسخ به این‌که جامعه‌ی سیاسی چیست؛ یک جامعه‌ باید چگونه باشد تا بتوان آن را جامعه‌ی سیاسی نامید؟ وظیفه‌ی فلسفه‌ی سیاسی از نظر همپتون، درک شالوده‌ی دولت‌ها در عمیق‌ترین لایه‌ها و توجیه اخلاقی آن‌هاست؛ لذا می‌تواند چگونگی سربرآوردن یک جامعه‌ی سیاسی، ملاک و معیار تمیز جامعه‌ی سیاسی خوب از جامعه‌ی سیاسی بد را توضیح دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۳۷

 

این مطلب به تفاوتهای علم سیاست و فلسفه سیاسی میپردازد

 

اگرچه در روش و مسائل، فلسفه‌ی سیاسی و علم سیاست، قرابت‌های فراوانی با‌یک‌دیگر دارند، اما میان این‌دو تمایزاتی وجود دارد. علم سیاست، عمدتاً معطوف به وضعیت‌های موجود و بالفعل است و تا حد امکان می‌خواهد به‌شکل بی‌طرفانه‌ای، امور اجتماعی مانند: مسائل مربوط به قوانین اساسی، انتخابات، موازنه‌های قدرت و اثر احکام قضائی را تحلیل کند. اما فلسفه‌‌ی سیاسی نگرش‌هایی در مورد حیاتِ باسعادت اجتماعی ارائه می‌دهد؛ این‌که چه ارزش‌ها و سازمان‌هایی باید حاکم باشند تا امور مردم و جامعه را بهتر تمشیت کنند.

آغازگر فلسفه‌ی سیاسی، پرسش درباره‌ی رابطه‌ی فرد با جامعه و هم‌چنین کاربرد مفاهیم اخلاقی در حیطه‌ی اجتماعی است؛ بدین‌مناسبت به اقسام مختلف دولت می‌پردازد و عوامل و شرایط تشکیل‌دهنده‌ی نظام سیاسی معتبر، عدالت اجتماعی و منشاء مشروعیت حکومت را مورد بررسی قرار می‌دهد.

این‌ها عناصری هستند که می‌توان با رویکرد وجودشناسانه‌ به انسان و نقش انسان (انسانِ تعریف‌شده در نظام فلسفی) در جامعه و تأثیر جامعه و عناصر سیاسی در شکل‌گیری شخصیت آدمی، آن‌ها را بررسی کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۱

 

این مطلب بخش‌هایی از فرمایشات رهبر انقلاب اسلامی ایران، در توصیف شکل‌گیری عصر جدیدی در تاریخ بشر، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است که در تاریخ 14/03/1369 در سالروز ارتحال بنیان‌گذار انقلاب اسلامی ایراد شده است.

 

«من امروز مایلم یک نکته را در باب انقلابمان و در باب تأثیر عمل این عبد صالح خدا، به ملت ایران و به ملتهاى مسلمان عالم و به همهى کسانى که در سطح جهان، نامى از انقلاب ما و از امام خمینىِ بزرگ ما شنیدهاند، بگویم. این، مبنا و قاعدهى حرکت ماست. بر اساس همین بینش، ما زندگى و مبارزه و حرکت مىکنیم. آن جمله این است که با انقلاب اسلامى در ایران و با تشکیل نظام اسلامى در این نقطهى از عالم و با مبارزات طولانىیى که ملت ما پشت سر رهبر عظیمالشّأنش، براى حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جدیدى با خصوصیاتى متمایز با دوران قبل، در عالم به وجود آمد. قدرتهاى مادّى دنیا، چه بخواهند و چه نخواهند؛ امریکا چه بخواهد و چه نخواهد، این دوران در دنیا آغاز شده و پیش هم رفته است و تأثیرات این عصر جدید، روى ملتها و دولتهاى ضعیف و نیز روى دولتهاى قوى و ابرقدرتها محسوس است.

وقتى عصر جدیدى در تاریخ بشر آغاز مىشود، هیچکس نمىتواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران گذشتهى تاریخ بشر هم همینطور بوده است. هیچکس ممکن نیست خودش را از تأثیرات دورانى که با پایههاى محکم الهى و انسانى در جهان شروع شده، دور بدارد. ما مىخواهیم این را اعلام بکنیم. اگرچه بسیارى از ملتها و دولتهاى سطح زمین، تحت تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتّى نقشهى سیاسى دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیلگران و قضاوتکنندگانِ قدرتمند و سیاسى عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمىکنند که دوران جدیدى آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفتهاند و آن را احساس مىکنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینى» نامید.

چند خصوصیت در این دوران هست که از آن تفکیکناپذیر است:

یکى از این خصوصیتها، گسترش اعتقاد و باورهاى مذهبى است. بعد از آنکه سیاست قدرت و نظام سلطهى جهانى این بود که دین و معنویت را بکلى از زندگى مردم حذف کند و جامعهى بشرى را یک جامعهى بىدین و بىایمان و بىاعتقاد به ارزشهاى الهى تربیت نماید، این دوران جدید، درست بهعکس آن سیاستها عمل کرده است. نه فقط در ایران یا در کشورهاى اسلامى، مردم به باورهاى دینى برگشتند، بلکه در سطح جهان و در میان جوامعى که دهها سال ضد مذهب زندگى کرده بودند، اعتقاد مذهبى و گرایش معنوى رشد کرده است. البته آیندهى این حرکت، به این ترتیب خواهد بود که هرجا معنویتى عمیقتر و خالصتر و سالمتر و منطبقتر با فطرت بشر باشد، جاذبهى بیشترى براى ملتها خواهد داشت. آن روزى که دین و معنویت، ضد ارزش به حساب مىآمد و مورد استهزا قرار داده مىشد، گذشت. امروز، بىدینى و بىایمانى و تهى بودن از اعتقاد معنوى، یک ضد ارزش است. در بسیارى از نقاط عالم، این کار انجام گرفته و در بسیارى دیگر هم انجام خواهد گرفت. این، یکى از ویژگیهاى عصر جدیدى است که این مرد بزرگ، پرچم آن را در دنیا برافراشت و درحالىکه کسى باور نمىکرد، داعیهى آن را سرداد و دلها را به آن متوجه کرد.

خصوصیت دیگر این عصر جدید، معنا بخشیدن به ارزش انسانها و حضور مؤثر تودههاى میلیونى مردم است. در دوران جدیدى که بهوسیلهى امام ما آغاز شده است و دایرهى آن محدود به ایران هم نیست، تودههاى مردم، اصل و تعیینکننده و تصمیمگیرندهاند و آنها هستند که جریانها را هدایت مىکنند. در گذشته، ما انقلابهاى زیادى را سراغ داریم که با احساسات مردم به پیش رفته است؛ اما امروز وضع فرق مىکند. امروز، در دنیایى که دهها سال بعد از جنگ دوم بینالمللى، قدرتهاى مسلط بر عالم، همهى مردم دنیا را عادت داده بودند که تسلیم خواستههاى آنها باشند و در مقابل ارادهى قدرتهاى جهانى حرفى نزنند و ارادهاى از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما مىبینید که در کشورهاى اروپاى شرقى، تودههاى میلیونى مردم، با همان سبکى حرکت مىکنند و به میدان مىآیند که ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضهى با رژیم ستمشاهى وارد میدان شدند. به تعبیر دیگر، مشخصهى انسانىِ این دوران و عصر جدید، عبارت از پیروزى خون بر شمشیر است؛ یعنى در این دوران جدید همچنان که در ایران اتفاق افتاد آحاد مردم بدون تجهیزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به میدان آمدند و فضا را بر حکومت غاصب و ظالم تنگ کردند. این روش، امروز در دنیا روش شناختهشدهیى است. قدرت حضور تودههاى مردم، و لو بدون سلاح، امروز در دنیا معلوم شده است. قدرتها باید بدانند که بعد از این، در هیچ جاى دنیا، علىرغم خواست تودههاى میلیونى مردم، نمىشود حکومت را ادامه داد. هرچه این موج در دنیا گسترش پیدا بکند، کار بر سلطههاى غیر قانونى و ظالمانه و غیر بشرى، سختتر خواهد شد. این، آن حرکتى بود که امام بزرگوار ما، به برکت آگاهى و ایمان این ملت، در کشور ایران انجام داد و الگویى براى دنیا شد. لذا شما مىبینید که بعد از سالها، داخل سرزمینهاى اشغالى، ملت مظلوم فلسطین قیام مىکنند و علىرغم شدت و سطوت دولت غاصب و ظالم صهیونیستى، کار را پیش مىبرند.

از جمله خصوصیات دیگر عصر جدیدى که امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادى از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهاى بزرگ است؛ یعنى همان چیزى که در انقلاب ما، به عنوان اصل «نه شرقى و نه غربى» شناخته شد. تقریباً در همهى انقلابهاى بزرگى که در قرن بیستم در دنیا اتفاق افتاد، وقتى‌ ملتها یا گروههاى مبارز، کار خودشان را آغاز مىکردند و مبارزه را علیه یک سلطه و یک قدرت، مختصرى پیش مىبردند، خودشان را به یک قدرت دیگر وصل مىکردند. اینکه یک ملت، با اتکاى به خود و با توکل به خدا، در مقابله با یک قدرت ظالم، به هیچکس و هیچ قدرت اعتماد و اتکا نکند، راهى بود که ملت ایران به رهبرى امام بزرگوار آغاز کردند و امروز در دنیا، این راه بتدریج رهروان زیادى پیدا مىکند.

این دوران جدید که امام ما آن را با قیام و ایستادگى و اتکال به خدا و تکریم و تعظیم نسبت به ارزشهاى معنوى و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز کرد، إن شاء اللّه ملتها را از شرّ سلطههاى جهانى نجات خواهد داد و دوران زوال قدرتهاى بزرگ مادّى جهانى را نزدیک خواهد کرد. این، از برکات آن بزرگوار است. ملت ما، پشت سر رهبر باعظمت و استثنایى خود، اولین ملتى بود که قدم در این دوران جدید گذاشت و پایههاى آن را مستحکم کرد و با مقاومت خود، براى ملتهاى دنیا، شاهدى بر صدق این ادعاها شد.

انقلاب بزرگ ما، خصوصیاتى مخصوص به خود داشت. این خصوصیات که بارها هم در تحلیلهاى ملت ما و آشنایان با انقلاب تکرار شده، اولین بار در یک انقلاب مشاهده مىشد: تکیهى به اسلام، هدفگیرى ایجاد حکومت اسلامى، تجدید نظر در مفاهیم سیاسى عالم مثل آزادى و استقلال و عدالت اجتماعى و چیزهاى دیگر و حرکت به سمت دنیا و جامعهاى که بر پایهى ارزشهاى اسلامى بنا شده باشد» ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۳۳

فانوس

این مطلب به این پرسش پاسخ می‌دهد که یسعی به‌دنبال چیست؟

آیات 20 و 21 و 22 سوره‌ی مبارکه‌ی طه، حاوی اشارت‌های بسیار لطیفی است که می‌توان از آن، تحت عنوان راهبرد "اداره‌ی سیاست بر مبنای انسان فطری-تاریخی" سخن گفت.
«وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ * اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ * وَمَا لِیَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ». این آیات که در تفاسیر تحت عنوان ماجرای مومن آل‌یاسین از آن یاد شده است، از هوشیاری، دقت، وقت‌شناسی و منطق قوی و نیرومند فردی حکایت می‌کند که اگرچه نبی و رسول نیست، اما پیام بعثت و رسالت را می‌فهمد و از فطرت انسان و رجعت او به‌سمت پروردگار صحبت کرده و دفاع می‌کند.
این آیه، دستاویز و مستمسک من در معرفی رویکرد ویژه‌ای به ساحت سیاست شده است که می‌تواند در عصر حاضر مورد توجه قرار گیرد؛ عصری که نبی و رسول و نائب‌اش در دست‌رس نیست و همه‌ی ظواهر دست‌به‌دست هم داده‌اند تا این‌گونه القا کنند که مدیریت میدانی ساحت حیات جمعی بشر دیگر نمی‌تواند مستند به معارف وحیانی اداره شود؛ چراکه وحی تعطیل شده و آموزه‌هایش به حاشیه رفته و وسع‌ سرپرستی وحی‌مدار مضیق گردیده است؛ عصری شبیه عصر مومن آل‌یاسین. به‌راستی در این عصر، ساحت تدبیر حیات جمعی بشر – که همان سیاست است – را چگونه باید اداره نمود؟ یسعی می‌کوشد تا برای این پرسش، پاسخ‌های منطقی و انسانی‌ای ارائه کند که مناسب ذائقه‌ی انسان این عصر است. شاید با اندکی مسامحه بتوان رهیافت یسعی در پاسخ‌گویی به این پرسش را "الهیات سیاسی تاریخ" نامید؛ تبیینی فلسفه‌ی تاریخی از ساحت سیاست بشری مبتنی‌بر آموزه‌های وحیانی.
بنابراین، این صفحه علاوه‌براین‌که از سیاست (به‌معنای دقیق‌اش) صحبت خواهد کرد، از منظر نگاه درجه دو نیز به حضور تاریخی بشر در دنیا نگاه خواهد کرد؛ و در این نگرش، به محتوای آموزه‌های ادیان الهی تکیه خواهد نمود. یکی از تبعات و پیامدهای چنین نگرشی، فراهم آوردن یک بستر نظری فلسفه تاریخی برای فهم و تبیین انقلاب اسلامی است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۰۸