پویش نخبگانی در بنیانهای آگاهی ملی ایرانِ 1444
این مطلب به رابطهی آگاهی ملی با سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت میپردازد.
طرح مساله
موضوعات علوم اجتماعی، بستری تاریخی دارند و در آغوش گذشتهی سنتهای اجتماعیشان زاده میشوند. تحولات سیاسی نیز بهعنوان یکی از عرصههای جامعه - که از قضا مهمترین عرصهی تحولات یک جامعه است - فارغ از بسترهای تاریخی یک ملت نخواهند بود. اگرچه نگرش تاریخی، باب طبع "لیبرالیستها" نیست، اما خودِ پدیدارشدن لیبرالیسم نیز از منظر تاریخی تحلیلپذیر است و ریشههای روشنی دارد و انگیزهها و آیندهی محتوماش را برملا میسازد. دامنِ مادرِ تاریخ، فرزندانی را میزاید که سرنوشت بشر بهدست آنها رقم خواهد خورد. همانگونه که امروز میتوانیم تلاش فرزندان گذشتهی تاریخِ پشتِ سرمان را ببینیم، فردا نیز همینگونه خواهد بود و این فرزند، فردا را نیز خواهد ساخت. فردای ما، میان دو انگشت محتومیّت دیروز و مختاریّت پیشِ روی ماست؛ ما میان پریروز و پسفرداست که اختیاری برای ساختن فردایمان داریم.
با یک نگرش تاریخی به انقلاب اسلامی، این مولود شگفتانگیزی که پدیدآمدنش چیزی "شبیه افسانهها" بوده است[i]، بهجرات میتوان گفت که باوجود نگاههای تقلیلگرایانهی فراگیر حول انقلاب اسلامی، این انقلاب بهنحو آشکاری نقطهی عطفی در تاریخ ممتد ایرانزمین بهحساب میآید. انقلاب، تاریخ ایران را در نگاه جهانیان به دو مرحلهی پیشاز "انقلاب فوریهی 1979" و پس از آن تقسیم کرده؛ نظام سیاسی جدیدی را مبتنیبر مردمسالاری دینی بهجای نظام پاتریمونیالیستی 2500 ساله نشانده؛ جستوجوهای نوینی را در ساماندهی به الگوی دولت-ملتسازی آغاز کرده؛ و پیشبهسوی تمدن نوین اسلامی - مبتنیبر مطالبات فطری و معنوی انسانِ خلیفه - در حال حرکت است. این تفاوتهای عمده گویای آن است که ما با یک امکان تاریخی جدیدی در زیستجهان ایرانی روبهروییم.
تحلیل این "تولد تاریخی" در بستر یک ایرانِ ممتد، نیازمند توجهات جدی و نکتهسنجانهای است که در اجتناب از دامگه نگرشهای سیاستزدهی سیاستبازانه امکان میپذیرد؛ ریشه گرفته و صورت میبندد؛ قوام یافته و پا میگیرد؛ و در مقیاس "آگاهی ملی" تجلی پیدا کرده و تاریخ جدید ملتمان را میسازد. تحلیلهایی که انقلاب اسلامی ایران را برآیند چالش دوگانهی "خمینی-پهلوی" میانگارند و پیروزی انقلاب اسلامی را با "شاه رفت؛ امام آمد" جشن میگیرند، فاقد ظرفیتهای لازم برای درک این ظرفیت هستند. این تلقی ازآنحیث ناکافی است که سرمایهی اجتماعی-تاریخی پسِ سرِ انقلاب اسلامی را نمیبیند و از سلسلهی اطیاب سازندهی انقلاب اسلامی غفلت دارد. رهبر معظم انقلاب در اینزمینه میفرمایند:
«علماى اسلام... ذخیرهى عظیمى از حیثیت عمومى بهوجود آوردند، که آن ذخیره توانست این انقلاب را به پیروزى برساند. اگر کسى خیال کند که این انقلاب عظیم با آن قدرت روحى و آن صلابت معنوى امام... بدون آن اعتقاد معنوى عمیق مردم ایران به علما... ممکن بود با همان رهبرى پیروز بشود، مطمئن باشید اشتباه کرده است. اگر آن ذخیرهى ایمان عمیق نسلهاى پىدرپى نمىبود، هیچ دستى نمىتوانست بهصورت خلقالساعه چنین انقلابى را بهوجود بیاورد و به پیروزى برساند. امام، یکى از همان سلسلهى اطیاب بود؛ یکى از همان کسانى بود که خود بر این ذخیره، سهم بسیار عظیمى را اضافه کرد؛... اما از آن ذخیره، این بزرگوار حداکثر استفاده را در جاى خود و بهنحو صحیح انجام داد»(11/10/1370).
همچنین نگاههای سهلانگارانه و سهلنگرانهای که پیروزی انقلاب 57 را، نقطهی پایانی بر استعمار و استثمار جهان سلطه و چشمپوشی آنها از این نقطهی جغرافیایی تاریخساز تلقی کردهاند و گمان میکنند حاکمیت و حکومت سرتاپا در دست انقلابیون پیروز افتاده و حکومت، سر تا پا "اسلامی" است، از غور در ریشههای عمیق تاریخی این تحول و ادراک دقیق و کلان ابعاد درگیری انقلاب اسلامی با رقیبی که چهرهای ژانوسی فریبندهاش اغواگر ملتهاست، جا خواهند ماند؛ از تحلیل تحولات پساانقلابی - که از الزامات وجودی یک انقلاب ذوابعاد مثل انقلاب اسلامی است – عاجز خواهند بود؛ و از ضرورت استمرار انقلاب بهمثابه یک صیرورتِ جمعیِ یک ملتِ تاریخی و یک هویتِ در حالِ شدن، صیدی را به نهانخانهی فهمشان نخواهند برد. واقعیت آن است که انقلاب اسلامی ایران، اگرچه در ساحت "نظامسازی" پیروزی شگرف و بیمانندی را خلق کرده و نظام مردمسالاری دینی را در این سرزمین برای نخستینبار حاکم ساخته است، اما هنوز در ساحتِ دولتِ اسلامی، از مرکب فرسودهی دیوانسالاری نظام سیاسی پیشین پایین نیامده؛ و در سواریگرفتن از آن، بهجز موارد اندکی، یا گرتهبرداری کرده و یا از بقایای آن اکل میته نموده است. تحقق این دولت-ملت جدید، نیازمند ارتقای آگاهی ملی در تراز انقلاب اسلامی است. لذاست که تمهید لوازم عبور از چنین شرایطی، مهمترین استدلال رهبری در وجوب تداوم انقلابیگری بوده است:
«اگر بخواهیم این آرمانها در جامعه تحقّق پیدا کند، یک حرکت بلندمدّت لازم دارد. یعنی چه؟ یعنی زندهبودن انقلاب. اینکه مدام میگوییم انقلابی باشیم، انقلابی بمانیم، معنایش این است. اگر چنانچه انقلاب استمرار پیدا کرد... و این استمرار با آگاهی و هوشیاری و دقّتِنظر و مانند اینها باشد، تحقّق این آرمانها قطعی خواهد شد؛ امّا اگر وسط راه به این نتیجه رسیدیم که انقلاب دیگر لازم نیست، دیگر دیوانسالاری و تشکیلات حکومت [باشد، اینها تحقّق پیدا نمیکند]. مگر ما اصلاً انقلاب کردیم برای اینکه آنها بروند، حکومت را بدهند به ما؟! مگر برای این انقلاب کردیم که حکومت را [بگیریم]؟... هدف این نبود که یک عدّهای مدیریّت را تحویل ما بدهند، ما هم مثل آنها شروع کنیم مدیریّت کردن! منتها [آنها] آدمهای بدی بودند، ما آدمهایی خوبی باشیم! که اگر آنجور باشد خوب هم نمیمانیم... من با استدلال دارم میگویم که انقلابی باید بود و انقلابی باید ماند و انقلابی باید حرکت کرد... انقلابی حرکتکردن الزاماتی دارد»(07/03/1397).
در امتداد تحلیلهای کمعمق و سطحیِ یادشده، چالشهای انقلاب اسلامی به چالشهای خطی، سیاسی، جناحی، حزبی و دعوای عمر با زید فروکاسته میشوند و موجبات فراموشیِ رسالتِ تاسیسِ نظمِ جدید در دنیایی با نظمی بدون روح را فراهم میآورند. رهبر معظم انقلاب متذکر این مطلب شده و فرمودهاند:
«اینکه ما بیاییم چالش انقلاب را فرو بکاهیم به چالشهاى سیاسى و خطّى و جناحى و مقابلهى زید و عمرو با یکدیگر، این سهلنگرى است؛ مسامحه است؛ سهلانگارى است. چالش انقلاب اینها نیست... چالش اساسى انقلاب عبارت است از اینکه انقلاب یک نظم جدیدى را براى بشریّت ارائه کرده...»(26/06/1392).
غبار غفلت از وضعیت تاریخی وقتی در فاهمه و آگاهی یک ملت پاشیده میشود، زدودن آن نیازمند نفحات قدسیای است که چشم را بر خویشتنِ خویش بگشاید و خود را در آیینهی یک آگاهی فراگیر مشاهده کند. این نفحهی قدسی میتواند بهمناسبت تحریکات ناشی از یک حادثهی اجتماعی مطرح گردد؛ یا ممکن است در قالب یک پویش ملی، تکاپویی فراگیر برای حل یک مسالهی ملّی صورت پذیرد.
انقلاب اسلامی، تحولی است نه در مقیاس انقلاب انگلستان و فرانسه و امریکا؛ و نه در مقیاس انقلاب روسیه و چین و کوبا؛ بلکه تحولی است زنده و فراگیر و در رقابت با تحول تاریخساز و جهتآفرین مانند "انقلاب صنعتی"؛ که برای حیات جمعی انسانی بدیلی به ارمغان آورده است. این بدیل، نه بر بنای تکنولوژی و علم، که بر معرفت و اندیشه و تفکر استوار خواهد بود. نغزتر آنکه، پیشینهی عمیق و عریق این بنیان نو را در تاریخ فرهنگی ایران بزرگ و سنتهای علمی فراوریشده و غنیشده در دوران اسلامی، ریشههای میتوان یافت. چگونه میتوان توجهات یک ملت را نسبت به یک چنین واقعیتی برانگیخت؟
این رسالت، یک هماورد بزرگ جهانی است و از وسط میدان یک درگیری عقلانی عظیم و فراگیر بشری گذر خواهد کرد. در دوسوی جبههی این درگیری، دو نوع اراده و دو نوع عقلانیت با یکدیگر رویارو خواهند بود. طبیعتا در چنین درگیری عظیمی، تا یک انسجام آگاهانه ملی و در وزان انقلاب عظیم اسلامی فراهم نشود، هزینههای ناشی از ورود به این آوردگاه پرچالش، بسیار سنگین و فراتر از تحمل خواهند بود. این آگاهی ملی را چگونه میتوان بهدست آورد؟! حاکمیت امروز ما، برای اینکه یک انسجام آگاهانه و فراگیر در ملت ایران فراهم نماید، چه راههایی را پیشِ روی خود میبیند و ارجحیت را به کدام گزینه میدهد؟ اساسا آیا در سطح حاکمیت چنین چالشی جاافتاده است و آیا به چنین امری اهتمام سیاسی وجود دارد؟! اینها نمونهای از صدها سوالی است که در صورت پذیرفتن مقدمات سخن، در ذهن ایجاد خواهند شد و بهدنبال پاسخ برخواهند آمد.
نگارش سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، شاهدیبر توجه حاکمیت اسلامی به مسالهی یادشده است. پربیراه نیست که آن را بهمثابه گواهیبر دغدغهی نوشتهی حاضر قلمداد کنیم؛ چراکه تاسیس شورای عالی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، راه انقلاب اسلامی در تاسیس یک تمدن جدید را نشانه رفته و طریق جداگانهای را در الگوی زیست جمعی در عصر حاضر پیریزی نموده است.
نکتهی مهم دیگر، که اهمیت آن بهمراتب بالاتر از نکتهی قبلی است، واگذاری ارزیابی تلاش صورتگرفته در این شورا به یک پویش نقد و ارزیابی ملی است. عالیترین مقام نظام جمهوری اسلامی ایران، کمربستهترین نهاد در حرکت بهسمت تمدن نوین اسلامی است و وانهادن ارزیابی "سند نوشتهشده در شورای عالی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت" به عموم نخبگان، حکایت از همتی حسابشده در معماری بنای آگاهی جدید ملی دارد؛ ضمنا رابطهی لایهی نخبگان حاکمیتی - که عمدتا تصمیمسازان نظاماند – با عموم نخبگان کشور را نیز تعریف میکند. این اقدام حکایت از آن دارد که "الگو ملی" را نمیتوان بدون "پویش آگاهانه ملی" بهسرانجام رساند؛ و صِرف ابلاغ و دستور نمیتواند ضمان مناسبی برای تحقق الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت باشد. بهبیانروشنتر، تاکیدی است بر این نکته که اگرچه نگارندگان و گردآورندگان این سند، طیفی از نخبگان صاحبمَسند در نظام جمهوری اسلامی بودهاند، اما ارزیابان و وزنکنندگان آن، نخبگان بیمَسند این کشورند که در حقیقت، صاحبان حقیقی انقلاب و سازندگان آیندهی ایران اسلامی هستند.
سابقهی این پویش را میتوان از سال 1387 و سفر رهبر معظم انقلاب به شیراز نیز جستوجو کرد. ایشان از ضرورت نگاه کلان به انقلاب اسلامی سخن گفته و کلاننگری را یکی از مسئولیتهای ملی هر ایرانی عنوان نمودند:
«باید نگاه کلان و فراگیر به انقلاب اسلامی... در سطح افکار عمومی زنده بشود و به آن توجه پیدا بشود.... اینجور نگاه کلان به انقلاب... موجب میشود که... به عظمت انقلاب و حرکت عمومی انقلاب نگاه کنیم»(11/02/1387).
در سالهای اخیر نیز به یک خلاء راهبردی و جدی متذکر شدند که طرح آن در دیدار با اعضای خبرگان قانون اساسی، حکایت از عمق این خلاء و حساسیت مطلب داشت. ایشان فرمودند:
«نگاهِ کلان و راهبردی به انقلاب و مسیر انقلاب. ما این را در دستگاههایمان نداریم... قوای سهگانه مامور ادارهی کشورند و کشور را باید اداره کنند؛ هرکدام در یک بخشی و به یک نحوی... امّا نگاهشان بهطور طبیعی به همین راهی است که دارند میروندِ به همین مسیری که دارند میروند؛ و نگاه کلان و راهبردی به مجموعهی انقلاب در طول این ۳۹ سال گذشته و در طول دَهها سال آینده قاعدتاً نیست. یک مرکزی لازم است که این نگاه را داشته باشد... یک نگاه کلانی بکند به مسیر انقلاب از اوّل تا امروز. این انقلاب یک اهدافی داشته است؛ یک حرکتی شروع شده است بهسمت اهداف. نگاه کنند تا ببینیم که به این اهداف چقدر نزدیک شدهایم؟ به کدامش نزدیک شدهایم؟ در مورد کدام هدف توقّف داشتهایم؟ در مورد کدام هدف پسرفت داشتهایم؟... فرض کنید یکی از عناوین مهمّ این انقلاب، انقلابِ "نه شرقی، نه غربی" بود. امروز شرق وجود ندارد، [ولی] غرب وجود دارد با کمال قوّت و قدرت... یک فرهنگی دارند؛ یک سیاستی دارند؛ یک نقشهیراه طولانی و کلانی دارند. ما بهعنوان جمهوری اسلامی وظیفه داریم خودمان را از اینکه بیفتیم در مسیر مورد خواست غرب نجات بدهیم؛ این یک وظیفه است. آیا این وظیفه را تا حالا انجام دادهایم یا نه؟ چقدر انجام دادهایم؟ کجاها انجام دادهایم؟ اگر در مواردی انجام نگرفته است، مشکل کجا است؟... یک مطالبهای بر این اساس به وجود میآید»(30/06/1396).
امروز همین مطالبه را که پایهی "معماری آگاهی ملی انقلابی" است، میتوان در ارزیابی سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مشاهده کرد؛ با این تفاوت که عموم نخبگان به آن دعوت شدهاند. ارزیابی الگوی یادشده، نقطهی آغاز حرکت این الگوست؛ و فارغ از اینکه این الگو در چه سرفصلهایی نقد شود و کدام نقدها ردّ یا اعمال شوند، مساله این است که یک پویشی در آگاهی ایرانی در حال رقمزدهشدن است. این فصل را باید در تاریخ کشور ثبت کرد و تحرکات و آثار آن را ثبت نمود. بندبند ایرانِ فردایِ اسلامی، خطبهخط قلمهایی خواهد بود که برای ارزیابی الگو بهکار خواهند افتاد و استخوانهای یک فصل جدید تاریخی در این فرهنگ و ملت خواهند شد.
منابع:
آیتالله خامنهای(11/ 10/ 1370). سخنرانى در جمع روحانیون و طلاب حوزهى علمیه و ائمهى جمعه و جماعات استان بوشهر.
---------- (12/02/1387). بیانات در دیدار مردم شیراز.
---------- (26/06/1392). بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
---------- (30/06/1396). بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری
---------- (07/03/1397). بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاههای کشور.
[i]. رهبر معظم انقلاب در تحلیل از نحوهی پدیدآمدن انقلاب میفرمایند: «این کار [(پیروزی انقلاب اسلامی)] به افسانهها شبیه بود؛ اما شد»(29/06/1373).