هستی دگرگون شونده (1)
این مطلب، ابعاد حرکت جوهری ملاصدرا را اجمالا توضیح میدهد
هستی، دگرگونشونده است و لحظهای از تحول نمیایستند. نهاد جهان، نهادی ناآرام و نوشونده میباشد. آفرینش، لحظهای ازحرکت نمیایستد که ایستادن، نابودی است. اما تحول در پدیدهها، مبتنیبر آن است که نوعی ثبات نیز در جهان وجود داشته باشد. بهتعبیر نویسندهی حکمت متعالیه، حرکت، حالتی سیال و دگرگون شونده است؛ پس واجب است که شییء ثابت و موضوعی وجود داشته باشد تا حرکت بر آن، عارض شود. آن شئی ثابت یا باید امری بالقوه و یا بالفعل باشد؛ اما محال است که بالقوه باشد. زیرا چیزی که وجود بالفعل نباشد، توصیف به بالقوه یا بالفعل نمیگردد؛ پس موضوع حرکت، باید امری ثابت و بالفعل باشد، اما این فعلیت نیز نمیتواند از هر جهت، محض باشد؛ زیرا که دیگر معنا ندارد که آنچیز بخواهد از قوه به فعل حرکت کند. طبعاً معنا ندارد که آن شئی متحرک باشد؛ بنابراین، لازم است که موضوع حرکت، جوهری جسمانی باشد، دارای هویت مرکب از امر بالقوه و بالفعل.
اگر گفته شود که شئی پس از تحول بهطور کلی ماهیتی جدید و گسسته از سابقه خود مییابد، بهاینمعناست که شیئی دیگر پا به هستی گذاشته است. در اینصورت دیگر تحولی رخ نداده است و بهدنبال خود، مشکلات معرفت شناختی و فلسفی فراوانی خواهد آورد. در هر حرکت، متحرک، همان جوهر شئی است که صفاتش عوض میشود و با حفظ ثبات خود، حالتها و منزلتهای گوناگون مییابد و جامههای متفاوت به تن میپوشد. ارتباط امروز با دیروز جز با فرض جوهری ثابت، امکانپذیر نیست. اگر زمین امروزی صددرصد با زمین دیروزی متفاوت باشد در آنصورت باید گفت که از زمین دیروزی، زمین نو بیسابقهای حادث شده است و البته این انکار صریح حرکت و تحول است.
هیچ تحول و تغییری، رشتهی ارتباط شیء متحول را با گذشتهاش بهکلی نمیبرد، بلکه فقط صورت و حالت آن را دگرگون میکند. بهتعبیر دیگر در این عرصه، نوعی استکمال وجود دارد. استکمال بهصورت لُبس بعد از خلع نیست؛ یعنی چنین نیست که صورتی از میان برود و صورت دیگر بیابد. بلکه استکمال به این است که همان صورت اول کاملتر و کاملتر شود که اصطلاحاً این را «لُبس بعد از لُبس» گویند. پس در تکامل یک موجود، چیزی از آن کم نمیشود، فقط نقایص حذف میگردند.
این بحث را ملاصدرا که یکی از ساحتهای اساسی در انسان شناسی وی میباشد، در قالب نظریه «حرکت جوهری» طرح میکند. حرکتی که در ذات اشیاء و جوهر آنها روی میدهد. بر این اساس، خداوند لحظهبهلحظه، آفرینندگی و وجود را به هستی افاضه میکند و هستی و به تبع آن انسان، همواره در حال "شدن" است. نه تنها اعراض، بلکه جوهر عالم، همواره در دگرگونی و نوآفرینی و نوآوری است. هستی در همهی اجزاء، افلاک، کواکب، امور بسیط و مرکب، حادث و دگرگونشونده است. هر امری، هر لحظه در آفرینش و خلق جدید است. در این نظرگاه، حرکت شئی، جزئی از آن است و نه امری بیرونی...
سیدباقری، سیدکاظم (1390). "انسانشناسی در فلسفهی سیاسی متعالیه" در: سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه(ج سوم)؛ بهکوشش: شریف لکزایی. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی: 107-108