یسعی

نگاه فلسفه تاریخی به سیاست وحیانی
یسعی

وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی...
پنداشته و انگاشته هایی در الهیات سیاسی تاریخ که می کوشد به زندگی عمومی بشریت در ساحت سیاست، نگاهی فلسفه تاریخی داشته باشد و تدبیر عمومی ساحت زندگی جمعی بشریت را با اتکا به آموزه های وحیانی بررسی کند

یسعی

نگاه فلسفه تاریخی به سیاست وحیانی





۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

 

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى(۱۲۰، طه)

اگر محیط بهشتی که آدم علیه‌السلام در آن قرار داشت، ویژگی ابدی بودن را دارا بود، اساسا نیازی به نزدیک شدن به شجره خلد یا درخت جاودانگی نداشت. پس اجمالا موقت بودن اسکان در آن محیط برای آدم علیه السلام امری مسجل بوده است. از این‌رو، چه بسی بتوان هبوط را قطعه‌ای از قطعات تحقق اراده‌ی الهی مبنی‌بر جعل خلیفه در ارض دانست. یعنی هبوط قطعه‌ای است از فرآیند آیه‌ی ۳۰ سوره بقره تا آیه‌ی ۶۲ سوره نمل...

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً... ۳۰ بقره

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْض‌... ۶۲ نمل

البته برخی آیات سخنی دیگر دارند و تصویری ارائه می‌کنند که گویا اگر آدم علیه‌السلام در آن بهشت اولیه می‌بود، به‌نحوی آسان‌تر برای خلافت تربیت می‌شد؛ ولی با هبوط رسیدن به همان آمادگی‌ها با سختی و صعوبت همراه خواهد بود. هین مساله را در آیات ۱۱۷ و ۱۱۸ و ۱۱۹ سوره طه می‌توان ملاحظه کرد:

فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ؛ إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى؛ وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۲۲

 

«بدان که نفوس انسانیه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن به عالم ملک در جمیع علوم و معارف و ملکات حسنه و سیّئه، بلکه در جمیع ادراکات و فعلیات، بالقوه است و کم ‏کم رو به فعلیت گذارد به عنایت حق جلّ و علا. و ادراکات ضعیفه جزئیّه اوّل در او پیدا شود، از قبیل احساس لمس و حواس ظاهره دیگر الاخسّ فالاخسّ، و پس از آن ادراکات باطنیه نیز به ترتیب در او حادث گردد. ولى در جمیع ملکات باز بالقوّه باشد، و اگر در تحت تأثیراتى واقع نشود، به حسب نوع ملکات خبیثه در او غالب شود و متمایل به زشتى و ناهنجارى گردد، زیرا که دواعى داخلیه از قبیل شهوت و غضب و غیر آن او را طبعا به فجور و تعدى و جور دعوت کند، و پس از تبعیت آنها به اندک زمانى حیوانى بس عجیب و شیطانى بى‏اندازه غریب گردد. و چون عنایت حق تعالى و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربّى و مهذّب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزله دو بال است از براى بنى آدم که مى‏تواند به واسطه آنها از حضیض جهل و نقص و زشتى و شقاوت به اوج علم و معرفت و کمال و جمال و سعادت پرواز نماید و خود را از تنگناى ضیق طبیعت به فضاى وسیع ملکوت اعلى رساند. و این دو یکى مربّى باطنى، که قوّه عقل و تمیز است، و دیگر مربّى خارجى، که انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت مى‏باشند. و این دو هیچکدام بى‏ دیگرى انجام این مقصد ندهند، چه که عقل بشر خود نتواند کشف طرق سعادت و شقاوت کند و راهى به عالم غیب و نشئه آخرت پیدا کند، و هدایت و راهنمایى پیمبران بدون قوّه تمیز و ادراک عقلى مؤثر نیفتد...

پس حق تبارک و تعالى این دو نوع مربّى را مرحمت فرموده که به واسطه آنها تمام قواى مخزونه و استعدادات کامنه در نفوس به فعلیت تبدیل پیدا کند. و این دو نعمت بزرگ را حق تعالى براى امتحان_بشر و اختبار آنها مرحمت فرموده، زیرا که بدین دو نعمت ممتاز شوند افراد بنى نوع انسان از یکدیگر، و سعید و شقى و مطیع و عاصى و کامل و ناقص از هم جدا شوند. چنانچه جناب ولایت مآب فرماید: و الّذی بعثه‏ بالحقّ لتبلبلنّ بلبلة و لتغربلنّ غربلة. و در کافى شریف، در باب تمحیص و امتحان، ابن ابى یعفور از حضرت صادق، علیه السلام، نقل کند که قال: لابدّ للنّاس من أن یمحّصوا و یمیّزوا و یغربلوا و یستخرج فی الغربال خلق کثیر. فرمود: «لابد است از براى مردم از اینکه خالص شوند و امتحان گردند و تمیز داده شوند و غربال شوند، و استخراج شود در غربال خلق بسیارى».

امام خمینی؛ شرح چهل حدیث، ص: 238

 

چند سوال؟

چه ارتباطی بین ابتلا و تمحیص آدمی با هبوط و جعل انبیاء الهی و حاکمیت اصل تدریج بر ظهور قوای مستوره انسان وجود دارد؟

آیا با توجه به ظرافت ربوبی بودن هبوط، می‌توان هبوط را قطعه‌ای از مراحل تربیت و تکامل انسان دید؟ چگونه و با چه استدلالی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۱۳

 

معناى هبوط، همان تنزل شعاع مراتب است. و لذا مرحوم آخوند قضیه هبوط آدم «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً» را بر این معنى حمل کرده است، و لیکن بهتر و قریب‏تر در آیات رمزى قرآنى مانند «وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ» و کیفیت اکل از شجره و اغواى شیطانى و غیره، آن است که بر آنچه که اهل طریقت گویند منزّل باشد؛ انبیا بعد از آنکه به مقام فنا رسیدند و از کثرت، حتى کثرات اسمائى گذشتند، و اسماء را فانى در مبدأ دیدند و براى همه کثرات - مانند حضرت ابراهیم علیه السلام- افول قائل شدند؛ به مقتضاى حکمت لازم بود براى هدایت برگردند. و خطاى آدم این بود که به کثرت اسماء متوجه شد.

امام خمینی؛ تقریرات فلسفه، ج‏3، ص: 120

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۰۸

آن قضایایى که قرآن در حکایت آدم و شیطان و هبوط آدم دارد، ظاهر آن مراد نیست، بلکه این حقایق از رموز قرآنى است و باید سعى کرد تا معناى «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى» را فهمید، و معناى هبوط را فهمید. و همچنین باید معناى آیه شریفه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنْسَانَ فِى أحْسَنِ تَقْوِیمٍ* ثُمَّ رَدَدْنَاهُ‏ أسْفَلَ سَافِلِینَ» را فهمید.

امام خمینی؛ تقریرات فلسفه، ج‏3، ص: 114

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۰۵

 

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

قصه این انسانی که ما باشیم با حادثه‌ای به اسم هبوط آغاز می‌شود. این انسان که اسیر خوف و حزن است، راهی برای بازگشت دارد به اسم "تبع هدای". در این میان باید پرسید آیا این طریق بازگشت فردی است یا جمعی؟ تدریجی است یا دفعی؟ همیشگی است یا موسمی؟

کتاب شریف "کمال‌الدین و تمام‌النعمه" اثری گرانسنگ از شیخ صدوق رحمت‌الله‌علیه حاوی بابی تحت عنوان "اتصال الوصیه" است که به سلسله‌ای از وصیت برای هدایت اجتماعی بشر تا روز قیامت اشاره می‌کند. این باب تقریبا مفصل مشتمل بر معرفی اسامی مختلفی از هدایتگران تاریخی بشر است که در نقش یک رهبر اجتماعی ظاهر شده و طبق یک وصیتی، وصایت رهبر قبلی را به‌عهده گرفته و به رهبر بعدی تحویل داده‌اند.

با تکیه‌بر آموزه‌ی هبوط و وجود سلسله‌ی هدایت یا انبیائی که رهبری جامعه‌ی انسانی را در طول تاریخ رسالت انبیاء به‌عهده داشته‌اند و تفرقه‌ای میان آن‌ها نبوده است؛ و هم‌چنین با عنایت به اتصال امامت ائمه‌ی معصومین علیهم‌السلام در دوره‌ی ۲۵۰ ساله‌ی حیات آن بزرگواران از ابتدای بعثت تا آغاز غیبت صغری ... چندین نکته کلیدی را می‌توان برجسته کرده و روی آن تامل نمود:

1. اساسا میان هبوط و ارسال رسل رابطه مستقیم وجود دارد.

2. انسان‌ها در هیچ دوره‌ی تاریخی بدون یک صاحب مقام وصایت رها نشده‌اند و همواره امکان تمسک به صاحب هدایت برای آن‌ها وجود داشته است.

3. اگرچه هدایت فردی یک انسان در طول تاریخ همواره ممکن بوده است، اما هم عقلا و هم نقلا می‌توان پذیرفت که اصل هدایت در قالب هدایت جمعی انسان‌ها - از سوی پروردگار متعال - در قالب تعیین یک رهبر الهی یا جعل یک سلسله‌ی هدایت در طول تاریخ، مورد نظر و پیگیری ربوبیت حق منان بوده است.

4. عدم تحقق نتیجه‌ی کامل این هدایت حاکی از وجود یک جریان تدریجی و غیرتعطیل‌بردار هدایت از ابتدای هبوط تا کنون است.

در نتیجه، ما اکنون وارث نتایج یک سلسله‌ی متصل از رهبران الهی هستیم که موجبات انباشت دستاوردهای هدایت‌گری این سلسله‌ی متصل و مستمر را فراهم آورده است.

ما باید دنبال شواهد و آثار ناشی از وجود این سلسله‌ی متصل رهبران الهی باشیم که برای خروج جمعی انسان‌ها از هبوط، فعالیت تاریخی برنامه‌ریزی‌شده، هدفمند، تدریجی، مستمر و روبه‌رشدی را هوشمندانه اداره کرده و به امروز رسانده‌اند.. از چنین منظری است که جای یک تئوری تبیین‌گر مدیریت الهی تاریخ بشر - از ابتدای حضور در ارض الهی تا برپایی حیات طیبه مهدوی، خاصه در مدیریت دوره‌ی غیبت کبری خالی است. ما باید بفهمیم کجای تاریخ ایستاده‌ایم و به چه سمت‌وسویی و با چه امکاناتی و موانعی در حال حرکتیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۰۱

 

قضیّه‌ی اکل شجره‌ی آدم علیه‌السلام از آن از اسرار علوم قرآن و اهل‌بیت عصمت‌و‌طهارت علیهم‌السلام است که بسیارى از معارف در آن مرموز است؛ و لهذا در احادیث شریفه علّت تشریع بسیارى از عبادات را همان قضیّه‌ی آدم و اکل شجره‌ قرار داده‏‌اند. من جمله باب وضوء و نماز و غسل و صوم شهر رمضان و سى روز بودن آن و بسیارى از مناسک حجّ. و نویسنده را سال‌ها در نظر است که در این باب رساله‏‌اى تنظیم کنم و اشتغالات دیگر مانع شده؛ از خداى تعالى توفیق و سعادت مى‌خواهم.

امام خمینی؛ آداب الصلاة (آداب نماز)، متن، ص 76

 

خودنوشت:

در فصل چهارم مقاله‌ی اول کتاب شریف سرّ الصلاة از امام خمینی رحمت‌الله‌علیه، در شرح روایتی مرتبط با امر هبوط، نکته‌ی لطیفی بیان شده و ربط تشریع نماز و ماموریت امت مسلمان در این رابطه مورد توجه قرار گرفته است. نکته‌ی ویژه‌ی قابل توجه آن است که نگاه صرفا عرفانی به این دسته از مطالب باعث شده است که ساخت امت شاهد که یکی از کارویژه‌های انقلاب اسلامی است، و نمودی از باور «الاسلام هو الحکومه» دارد، در حجاب بماند. چنین نگاهی موجب می‌شود که نسبت لحظه به لحظه‌ی خودمان را با مساله‌ای مثل هبوط درک کنیم و لوازم تدارک عبور از آن را در قالب یک حرکت اجتماعی تمهید نماییم. با این دید، کتاب سر الصلاة را باید از منظر راهبردی مکتب سیاسی دفاعی عصر غیبت مطالعه کرد.

شاید دور از حقیقت نباشد این‌که اگر امام خمینی رحمت‌الله‌علیه فرصت تنظیم این رساله را پیدا می‌کردند، امروز در فهم رابطه‌ی دین و عرفان و سیاست و امر تاریخی انتظار و غیبت، فتح و فرجی می‌شد که تاریخ را یک قدم اساسی به سرمنزل مقصودش شتاب می‌بخشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۰۴

 

این مطلب به نسبت‌سنجی میان دولت و جامعه می‌پردازد.

اخیرا در یکی از کانال‌های تلگرامی منتسب به یکی از رفقای قدیمی، با متنی مواجه شدم که نسبت‌سنجی میان تاسیس دولت و ایجاد جامعه را – از حیث نظری و عملی - مورد پرسش قرار داده بود؛ پرسشی که می‌توان آن را شبهه‌ی تقدم دولت‌سازی بر جامعه‌سازی نامید. پاسخ‌گویی به شبهه‌ی مذکور به دو دلیل دارای اهمیت است: اول این‌که از خطیربودن نظریه‌پردازی حول دولت‌سازی‌اسلامی در عصر غیبت پرده برمی‌دارد؛ و دوم این‌که اختلالات نظری موجود در گفتمان دولت‌سازی‌اسلامی را به‌تصویر می‌کشد. باید توجه داشت که بدون شناخت و رفع این اختلالات، تدوین نظریه‌ی جامع دولت‌اسلامی‌مردم‌سالار با کندی مواجه خواهد شد و اجماع مطلوب گفتمانی برای این کار با تاخیر به‌دست خواهد آمد.

ایشان از حیث نظری، نسبت‌سنجی میان فقه‌ورزی و نظریه‌پردازی حول "دولت" یا "جامعه" را مورد سوال قرار داده و این پرسش را مطرح کرده‌اند که: «آیا فقه‌ورزی نسبت به دولت اسلامی و تولید نظریه درباره‌ی آن، مقدم‌بر فقه‌ورزی نسبت به جامعه‌ی اسلامی و تولید نظریه درباره‌ی آن است؟» از حیث عملی نیز این پرسش را مطرح می‌کنند که: «آیا تشکیل دولت اسلامی، مقدم بر تشکیل جامعه اسلامی است؟»

ادله‌ای که این فاضل ارجمند برمبنای‌ آن‌ها به طرح پرسش‌های یادشده دست‌یازیده، «قابل و مقبول» و «ظرف و مظروف‌بودن» دولت و جامعه نسبت‌به یک‌دیگر است. ایشان میان دولت و جامعه نوع خاصی از درهم‌تنیدگی و انضمام و اندراج را پیش‌فرض گرفته‌اند که به‌موجب آن، «دولت اسلامی و جامعه اسلامی دو روی یک سکه‌اند. ارتباط و اتصال‌شان به‌قدری بالاست که می‌توان گفت دو پدیده‌اند که به اتحاد رسیده‌اند؛ یا حتی یک پدیده‌اند که دو جلوه می‌یابند». ایشان از این مقدمات نتیجه می‌گیرند:

«این تلقی که اول باید دولت اسلامی شکل بگیرد، بعد نوبت به شکل‌گیری جامعه‌ی اسلامی برسد، صحیح نیست؛ هم نظراً و هم عملاً. از این‌رو اگر فقه‌ورزی و نظریه‌پردازی در مورد دولت اسلامی، مقدم‌بر فقه‌ورزی و نظریه‌پردازی در مورد جامعه‌ی اسلامی پنداشته شود، یا این‌که تحقق عینی دولت اسلامی مقدم‌بر تحقق عینی جامعه‌ی اسلامی تلقی گردد، نادرست خواهد بود».

راهکار پیشنهادی این فاضل ارجمند آن است که: «دولت اسلامی و جامعه‌ی اسلامی، ناظر به یک‌دیگر قابلیت فقه‌ورزی، نظریه‌پردازی و حتی تحقق می‌یابند و بدون این نظارت، هم فقه مطلوب و هم علوم انسانی اسلامی ابتر می‌مانند و یا به التقاط کشیده می‌شوند.»

عطف به این تقریر و تامل در مبادی آن، ضمن صحه‌گذاشتن بر رابطه‌ی منطقی میان دولت‌سازی و جامعه‌سازی و لزوم توجه به "جامعه" در نظریه‌پردازی و فقه‌ورزی حول "دولت"، باید بگوییم که نمی‌توان مدعای اصلی متن (عدم تقدم دولت‌سازی بر جامعه‌سازی) را تصدیق کرد؛ چراکه چندین اشکال اساسی بر آن وارد است.

 

اشکال نخست؛ عدم توجه به سطح راهبردی دولت و جامعه

اشکال نخست فاضل ارجمند، عدم توجه به سطح راهبردی محتوای مراحل پنجگانه‌ی فرآیند تحقق اهداف اسلامی ایرادشده توسط رهبر معظم انقلاب است. اگر بپذیریم که یک مطلب علمی را می‌توان در سه سطح بنیادین، راهبردی و کاربردی تقسیم‌بندی کرد که در آن، سطح بنیادین به مطالب صرفا نظری و تئوریک، سطح راهبردی به مطالب نیمه‌نظری و نیمه‌کاربردی، و سطح کاربردی صرفا به مطالب کاربردی و عملیاتی ناظر است؛ مراحل مشخص‌شده در فرآیند پنج‌مرحله‌ای (انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه‌ی اسلامی و تمدن اسلامی) یک محتوای راهبردی است که البته مستظهر به محتوای بنیادین موجود در منظومه‌ی فکری معظم‌له نیز می‌باشد و باید در جای خودش مورد جست‌وجو و صحبت واقع شود.

در شبهه‌ی یادشده، نقد مطرح‌شده، اساسا یک نقد راهبردی نیست و از توجه نظری فاضل محترم به یک مطلب راهبردی حکایت دارد (که این یک خطا و اختلال تحلیلی است). یک محتوای راهبردی را باید از منظر راهبردی نقد کرد و پیشنهادات اصلاحی راهبردی را باید ارائه نمود. در نگاه راهبردی به دولت، دولت یک نهاد موجود در یک جامعه‌ی سیاسی است که اگرچه "هست" و "وجود دارد"، اما متاسفانه در اتمسفر انقلاب اسلامی هنوز به‌اندازه‌ی مطلوب و مورد انتظار از اسلامیت، نرسیده است؛ این نرسیدن به سطح مناسب از اسلامیت است که موجب می‌شود از عدم تحقق دولت اسلامی صحبت کنیم؛ و الا انقلاب اسلامی بدون دولت نیست! درواقع، سخن‌گفتن از دولت‌سازی اسلامی به‌معنای افاده‌ و اشاره به تلاشی است که شرایط موجود دولت را به شرایط مطلوب دولت متحول خواهد کرد و انقلابی را در لایه‌ی دولت‌سازی ایجاد خواهد نمود (همان‌گونه که در سطح تاسیس نظام سیاسی این انقلاب واقع شد). انقلاب اسلامی در لایه‌ی دولت، متاثر از دولت مدرن است و هنوز از محاصره‌ی آن خارج نشده، و انقلاب اسلامی در این لایه‌ به پیروزی نرسیده است.

 

اشکال دوم؛ خلط دولت-ملت با دولت‌سازی و جامعه‌سازی

"دولت" به‌معنای حاکمیت، منعزل از جغرافیای سرزمینی و مردمان ساکن در آن نیست؛ لذا همواره از ترکیب دولت-ملت در اشاره به دولت استفاده می‌شود. اما باید توجه داشت که این تنها صورت ممکن از ساخت دولت نیست. این ترکیب، یعنی دولت-ملت یک ترکیب جدید در عصر جدید است که بعد از عهدنامه‌ی وستفالی (پایان جنگ‌های سی‌ساله‌ی مذهبی در اروپا ۱۶۱۸-۱۶۴۸) مطرح شد و برای نخستین‌بار از حقوق برابر و یکسان کشورها به‌عنوان واحدهای سیاسی مستقل سخن به‌میان آورد و مورد پذیرش همگان نیز قرار گرفت. این پیمان با به‌رسمیت‌شناختن هر ملیتی برای داشتن دولت متناسب با خودش، ترکیب دولت-ملت را به‌جهان امروز عرضه کرد. بااین‌وجود، امروزه صحبت‌کردن از شهروندی جهانی نشان‌دهنده‌ی ظهور ترکیب و ساختار جدیدی از دولت است که با عنوان دولت-جهان می‌توان آن را از گونه‌های دیگر شهروندی و ساخت دولت متمایز ساخت. یعنی، با وجود نهادهای بین‌المللی و رسانه‌ها، ساختار جدیدی از دولت ظهور کرده است که همگان را شهروند جهان واحد می‌سازد.

"جامعه" گونه‌ی خاصی از اجتماع یک مردم در یک حیطه‌ی جغرافیایی است که تعامل نسبتا پایداری با یک‌دیگر دارند و به یک نوع ویژه‌ای از تقسیم کار و نقش‌پذیری اجتماعی رسیده‌اند. لذا در پدیدارشدن یک جامعه، پایداری ارتباطات و تعاملات - که می‌توان آن را مسامحتا فرهنگ نامید - نقش کلیدی دارد. امروزه، بحث جهانی‌سازی که فرهنگ ملت‌های مختلف را متاثر از یک فرهنگ واحد ساخته، گونه‌ی خاصی از جامعه و جامعه‌پذیری را ایجاد کرده که با سده‌های پیشین به‌طور اساسی متفاوت است. این‌گونه‌ی خاص از جامعه، ذیل تمدن غربی تعریف می‌شود؛ تمدنی که وسعت اثرگذاری آن به‌اندازه‌ی همه‌ی کره‌ی زمین بوده است.

با این مقدمات، ملت ایران، دارای دولت هستند و آیا از جامعه‌ی ایرانی می‌توان سخن گفت؟! بله و خیر. بله؛ چرا که مناسبات بین‌المللی از طریق حاکمیت ملی صورت می‌پذیرد و بر اساس قانون اساسی، قوه‌ی مجریه‌ به‌نمایندگی از حاکمیت ملی، این مناسبات را رتق و فتق می‌کند. هم‌چنین از جامعه‌ی ایرانی نیز می‌توانیم صحبت کنیم؛ چراکه 2500 سال تاریخ ایرانی، پشتوانه‌ی این جامعه است و با همه‌ی تطورات و تحولاتی که به‌خود دیده است، وحدت و یک‌پارچگی فرهنگی و سرزمینی خود را تا حدود زیادی حفظ کرده است.

اما، می‌توان به سوال یادشده، "نه" نیز گفت. امروزه با سلطه‌ی فرهنگ و تمدن غرب و گسترش الزامات ناشی از نهادهای بین‌المللی، دولت ملی معنای متمایزی دارد؛ همان‌گونه که جامعه‌ی مستقل نیز دارای معنای گذشته‌اش نیست. با فروپاشی جهان دوقطبی، و سیطره‌ی بلامنازعه‌ی الگوی دولت مدرن و مطلوب واقع‌شدن دموکراسی، اگرچه دولت‌مردان یک کشور با کشور دیگر فرق می‌کنند، اما به‌لحاظ تعلق به یک الگوی سیاسی واحد، گویا در همه‌ی کشورها و بر همه‌ی ملت‌ها، یک دولت حاکم است. اگر میان حکومت و دولت تفاوت قائل شویم، پر بیراه نیست که بگوییم اکثریت قریب به اتفاق دولت‌های جهان امروز، حکومت‌های یک دولت واحد هستند. جوامع نیز به‌همین‌ترتیب. یعنی اگرچه فرهنگ‌های متنوعی در جهان امروز ما زیست می‌کنند، ولی چه‌کسی است که سیطره و غلبه‌ی فرهنگ مدرنیته‌ی اومانیستی را در جهان انکار کند؟ در واقع، با انحلال فرهنگ‌ جوامع مختلف در فرهنگ مدرن، تنها صورتی از فرهنگ‌های متنوع بشری باقی مانده و تنها در قالب سنت و فولکلور از این فرهنگ‌ها می‌توان سخن گفت. چراکه عامل تعیین‌کننده و الگوی حاکم بر تقسیم‌کار و نقش‌پذیری جوامع، از فرهنگ و جامعه‌ی مدرن است و این را نیز نمی‌توان انکار کرد.

راه برون رفت از این سیطره چیست؟ انقلاب. و انقلاب اسلامی با این نگرش پدید آمده و برای برون‌رفت از عالم مدرن نیز فرآیندی را ترسیم نموده است که رهبر معظم انقلاب، آن را در قالب مراحل پنج‌گانه‌ی فرآیند تحقق اهداف اسلامی مطرح می‌کنند. مرحله‌ی انقلاب و براندازی رژیم شاهنشاهی، گام نخست برون‌رفت از این زندان نامرئی است. پشت‌بند این انقلاب، باید امکان طراحی و طرح‌ریزی یک نظام سیاسی خارج از الگوی لیبرالیستی و سوسیالیستی را به‌نحو عملی نشان داد که معمار کبیر انقلاب، با هنرمندی با طرح مردم‌سالاری دینی، پایه‌های نظم جدید خارج از عالم مدرن را بنا گذاشتند و این امکان را با تاسیس نظام جمهوری اسلامی ایران، به منصه‌ی ظهور رساندند. تا این‌جای سخن، ملت ایران صرفا از یوغ سکولاریسم و لیبرالیسم و سوسیالیسم، در حد ساخت نظام سیاسی آزاد شده و هنوز از سلطه‌ی دولت و جامعه و تمدن مدرن خود را خارج نساخته است. تقلای ملت ایران برای دست‌یابی به دولت و جامعه‌ی مطلوب خویش را باید با عنوان دولت‌سازی و جامعه‌سازی از دولت و جامعه جدا کرد. دولت‌سازی اسلامی-ایرانی موجب خروج حاکمیت ملت ایران از الگوی مدرن شده و جامعه‌سازی اسلامی-ایرانی آن را از اتمسفر جامعه‌ی مدرن خارج خواهد کرد؛ اگر الگوی دولت و جامعه‌ی اسلامی ایران مورد توجه دیگر کشورها قرار گیرد، حتی می‌توان از تمدن جدید برای بشریت نیز صحبت کرد.

در شبهه‌ی مطرح‌شده، از آن‌جایی‌که میان دولت و دولت‌سازی، هم‌چنین جامعه و جامعه‌سازی تمایزی دیده نمی‌شود و لذا هم‌چون الگوی دولت-ملت از این‌همانی و اندراج و اتحاد دولت و جامعه صحبت می‌شود؛ حال آن‌که در دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای اساسا از چنین اندراج و اندماجی صحبت نشده است و فاضل ارجمند اگر به حجم عظیمی از بیانات معظم‌له در رابطه با دولت و جامعه مراجعه کند، بر این مطلب صحّه خواهد گذاشت.

اشکال سوم؛ خلط ساحت نظر و عمل

این فاضل محترم، با مفروض پنداشتن رابطه‌ی حقیقی میان عرصه‌ی نظر و عمل، در صدد القای این امر برآمده است که اگر برای دولت تقدم رتبی در مقام نظر قائل شویم، در مقام تحقق عملی نیز، دولت بر جامعه مقدم بوده و پیش از جامعه محقق خواهد شد؛ وبالعکس. لذا با این پیش‌فرض که دولت و جامعه متحد با یک‌دیگر هستند، از عدم ترتب و تقدم صحبت می‌کنند.

در پاسخ به این قسمت نیز باید خاطر نشان کرد که شاید در مقام نظر بتوان از اتحاد دولت و جامعه سخن گفت، و یک دور فلسفی-علمی را مطرح کرد، اما این دور فلسفی در مقام عمل و در ساحت تحقق اساسا مردود است. برای توضیح سوالی را مطرح می‌کنم: دولت را چه‌کسی می‌سازد؟ جامعه! جامعه را چه‌کسی می‌سازد؟ دولت! پس بین ساخت دولت و جامعه یا دور وجود دارد، یا اتحاد. این فاضل گرامی، معتقد به اتحاد می‌شود. طبعا اتحادی که ایشان صحبت می‌کنم، یک اتحاد در مقام نظر است؛ چرا که کارگزاران و دولت‌مردان، اگرچه از حیث شهروندی عضو یک جامعه هستند، اما از حیث حقوقی غیر از یک شهروند عادی محسوب می‌شوند؛ لذا در ساحت حقوقی نمی‌توان از این‌همانی دولت‌مرد با شهروند یک دولت صحبت کرد.

حال اگر در مقام تاسیس یک دولت و جامعه‌ی جدید برآییم، آیا تربیت و پیرایش دولت‌مردان از هژمون تمدن غالب سهل‌تر و مقدم‌تر است، یا کل افراد آن جامعه؟! طبیعی است که پیرایش و اصلاح عدد محدودی از جامعه که دولت‌مردان نام دارند، سهل‌تر از اصلاح کل جامعه است که شهروندان نامیده می‌شوند. در آموزه‌های اسلامی نیز به این مطلب به روشنی اشاره شده است: «الناس علی دین ملوکهم». لذا دولت، ابزار ساخت و اصلاح یک جامعه است و با ساحت یک دولت جدید، می‌توان یک جامعه‌ی گرفتار شده در حلقوم نظام سیاسی مدرن را بیرون کشید.

این مطلب ادعای کامل بودن ندارد و امیدوار است برای ایجاد فضای سالم گفت‌وگو و نقد منصفانه‌ی نظرات مطرح درباره‌ی مهم‌ترین مقوله‌ی سیاسی جامعه‌ی ایرانی (یعنی دولت‌سازی و جامعه‌سازی ایرانی-اسلامی) گام کوچکی برداشته و در گرم‌شدن فضای مباحثه با فضلای بزرگوار سهمی افزوده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۱۳

 

این مطلب از امکان پیوستگی تاریخی، با عطف به پیوستگی اجتماعی انسان صحبت میکند.

 

صدرالمتالهین از سه هویت: "فردی"، "جمعی" و "جامع" صحبت کرده است. هویت فردی، همان هویتی است که انسان در قوس نزول و در قالب جسم آن را کسب می‌کند و بر آن است تا با حرکت، به هویت جامع - که وجه‌الله‌شدن است – برسد؛ اما دراین‌میان ناگزیر باید از یک هویت واسطی نیز عبور کند که همان هویت جمعی است. این مساله را در توجه به تفاوت رفتارهای فردی با رفتارهای اجتماعی می‌توان وجدان کرد. رفتارهای اجتماعی انسان نیازمند حضور و وجود غیر است، درحالی‌که رفتارهای فردی نیازمند فرد دیگری نیستند. پس انسان در رفتارهای اجتماعی، خود را به‌صورت یک وجود پیوسته با دیگران تلقی می‌کند، حال آن‌که در رفتارهای فردی چنین نیست.

سوال من اینجاست که آیا  درک این پیوستگی وجودی، صرفا مجدود به مقیاس جامعه است یا در مقیاس تاریخی نیز انسان میتواند این پیوستگی وجودی را وجدان نماید؟ اگر پاسخ مثبت است، پس میتوان با جرات از حضور فلسفه تاریخی انسان صحبت کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۶