یسعی

نگاه فلسفه تاریخی به سیاست وحیانی
یسعی

وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی...
پنداشته و انگاشته هایی در الهیات سیاسی تاریخ که می کوشد به زندگی عمومی بشریت در ساحت سیاست، نگاهی فلسفه تاریخی داشته باشد و تدبیر عمومی ساحت زندگی جمعی بشریت را با اتکا به آموزه های وحیانی بررسی کند

یسعی

نگاه فلسفه تاریخی به سیاست وحیانی





 

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

قصه این انسانی که ما باشیم با حادثه‌ای به اسم هبوط آغاز می‌شود. این انسان که اسیر خوف و حزن است، راهی برای بازگشت دارد به اسم "تبع هدای". در این میان باید پرسید آیا این طریق بازگشت فردی است یا جمعی؟ تدریجی است یا دفعی؟ همیشگی است یا موسمی؟

کتاب شریف "کمال‌الدین و تمام‌النعمه" اثری گرانسنگ از شیخ صدوق رحمت‌الله‌علیه حاوی بابی تحت عنوان "اتصال الوصیه" است که به سلسله‌ای از وصیت برای هدایت اجتماعی بشر تا روز قیامت اشاره می‌کند. این باب تقریبا مفصل مشتمل بر معرفی اسامی مختلفی از هدایتگران تاریخی بشر است که در نقش یک رهبر اجتماعی ظاهر شده و طبق یک وصیتی، وصایت رهبر قبلی را به‌عهده گرفته و به رهبر بعدی تحویل داده‌اند.

با تکیه‌بر آموزه‌ی هبوط و وجود سلسله‌ی هدایت یا انبیائی که رهبری جامعه‌ی انسانی را در طول تاریخ رسالت انبیاء به‌عهده داشته‌اند و تفرقه‌ای میان آن‌ها نبوده است؛ و هم‌چنین با عنایت به اتصال امامت ائمه‌ی معصومین علیهم‌السلام در دوره‌ی ۲۵۰ ساله‌ی حیات آن بزرگواران از ابتدای بعثت تا آغاز غیبت صغری ... چندین نکته کلیدی را می‌توان برجسته کرده و روی آن تامل نمود:

1. اساسا میان هبوط و ارسال رسل رابطه مستقیم وجود دارد.

2. انسان‌ها در هیچ دوره‌ی تاریخی بدون یک صاحب مقام وصایت رها نشده‌اند و همواره امکان تمسک به صاحب هدایت برای آن‌ها وجود داشته است.

3. اگرچه هدایت فردی یک انسان در طول تاریخ همواره ممکن بوده است، اما هم عقلا و هم نقلا می‌توان پذیرفت که اصل هدایت در قالب هدایت جمعی انسان‌ها - از سوی پروردگار متعال - در قالب تعیین یک رهبر الهی یا جعل یک سلسله‌ی هدایت در طول تاریخ، مورد نظر و پیگیری ربوبیت حق منان بوده است.

4. عدم تحقق نتیجه‌ی کامل این هدایت حاکی از وجود یک جریان تدریجی و غیرتعطیل‌بردار هدایت از ابتدای هبوط تا کنون است.

در نتیجه، ما اکنون وارث نتایج یک سلسله‌ی متصل از رهبران الهی هستیم که موجبات انباشت دستاوردهای هدایت‌گری این سلسله‌ی متصل و مستمر را فراهم آورده است.

ما باید دنبال شواهد و آثار ناشی از وجود این سلسله‌ی متصل رهبران الهی باشیم که برای خروج جمعی انسان‌ها از هبوط، فعالیت تاریخی برنامه‌ریزی‌شده، هدفمند، تدریجی، مستمر و روبه‌رشدی را هوشمندانه اداره کرده و به امروز رسانده‌اند.. از چنین منظری است که جای یک تئوری تبیین‌گر مدیریت الهی تاریخ بشر - از ابتدای حضور در ارض الهی تا برپایی حیات طیبه مهدوی، خاصه در مدیریت دوره‌ی غیبت کبری خالی است. ما باید بفهمیم کجای تاریخ ایستاده‌ایم و به چه سمت‌وسویی و با چه امکاناتی و موانعی در حال حرکتیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۰۱

 

قضیّه‌ی اکل شجره‌ی آدم علیه‌السلام از آن از اسرار علوم قرآن و اهل‌بیت عصمت‌و‌طهارت علیهم‌السلام است که بسیارى از معارف در آن مرموز است؛ و لهذا در احادیث شریفه علّت تشریع بسیارى از عبادات را همان قضیّه‌ی آدم و اکل شجره‌ قرار داده‏‌اند. من جمله باب وضوء و نماز و غسل و صوم شهر رمضان و سى روز بودن آن و بسیارى از مناسک حجّ. و نویسنده را سال‌ها در نظر است که در این باب رساله‏‌اى تنظیم کنم و اشتغالات دیگر مانع شده؛ از خداى تعالى توفیق و سعادت مى‌خواهم.

امام خمینی؛ آداب الصلاة (آداب نماز)، متن، ص 76

 

خودنوشت:

در فصل چهارم مقاله‌ی اول کتاب شریف سرّ الصلاة از امام خمینی رحمت‌الله‌علیه، در شرح روایتی مرتبط با امر هبوط، نکته‌ی لطیفی بیان شده و ربط تشریع نماز و ماموریت امت مسلمان در این رابطه مورد توجه قرار گرفته است. نکته‌ی ویژه‌ی قابل توجه آن است که نگاه صرفا عرفانی به این دسته از مطالب باعث شده است که ساخت امت شاهد که یکی از کارویژه‌های انقلاب اسلامی است، و نمودی از باور «الاسلام هو الحکومه» دارد، در حجاب بماند. چنین نگاهی موجب می‌شود که نسبت لحظه به لحظه‌ی خودمان را با مساله‌ای مثل هبوط درک کنیم و لوازم تدارک عبور از آن را در قالب یک حرکت اجتماعی تمهید نماییم. با این دید، کتاب سر الصلاة را باید از منظر راهبردی مکتب سیاسی دفاعی عصر غیبت مطالعه کرد.

شاید دور از حقیقت نباشد این‌که اگر امام خمینی رحمت‌الله‌علیه فرصت تنظیم این رساله را پیدا می‌کردند، امروز در فهم رابطه‌ی دین و عرفان و سیاست و امر تاریخی انتظار و غیبت، فتح و فرجی می‌شد که تاریخ را یک قدم اساسی به سرمنزل مقصودش شتاب می‌بخشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۰۴

 

این مطلب به نسبت‌سنجی میان دولت و جامعه می‌پردازد.

اخیرا در یکی از کانال‌های تلگرامی منتسب به یکی از رفقای قدیمی، با متنی مواجه شدم که نسبت‌سنجی میان تاسیس دولت و ایجاد جامعه را – از حیث نظری و عملی - مورد پرسش قرار داده بود؛ پرسشی که می‌توان آن را شبهه‌ی تقدم دولت‌سازی بر جامعه‌سازی نامید. پاسخ‌گویی به شبهه‌ی مذکور به دو دلیل دارای اهمیت است: اول این‌که از خطیربودن نظریه‌پردازی حول دولت‌سازی‌اسلامی در عصر غیبت پرده برمی‌دارد؛ و دوم این‌که اختلالات نظری موجود در گفتمان دولت‌سازی‌اسلامی را به‌تصویر می‌کشد. باید توجه داشت که بدون شناخت و رفع این اختلالات، تدوین نظریه‌ی جامع دولت‌اسلامی‌مردم‌سالار با کندی مواجه خواهد شد و اجماع مطلوب گفتمانی برای این کار با تاخیر به‌دست خواهد آمد.

ایشان از حیث نظری، نسبت‌سنجی میان فقه‌ورزی و نظریه‌پردازی حول "دولت" یا "جامعه" را مورد سوال قرار داده و این پرسش را مطرح کرده‌اند که: «آیا فقه‌ورزی نسبت به دولت اسلامی و تولید نظریه درباره‌ی آن، مقدم‌بر فقه‌ورزی نسبت به جامعه‌ی اسلامی و تولید نظریه درباره‌ی آن است؟» از حیث عملی نیز این پرسش را مطرح می‌کنند که: «آیا تشکیل دولت اسلامی، مقدم بر تشکیل جامعه اسلامی است؟»

ادله‌ای که این فاضل ارجمند برمبنای‌ آن‌ها به طرح پرسش‌های یادشده دست‌یازیده، «قابل و مقبول» و «ظرف و مظروف‌بودن» دولت و جامعه نسبت‌به یک‌دیگر است. ایشان میان دولت و جامعه نوع خاصی از درهم‌تنیدگی و انضمام و اندراج را پیش‌فرض گرفته‌اند که به‌موجب آن، «دولت اسلامی و جامعه اسلامی دو روی یک سکه‌اند. ارتباط و اتصال‌شان به‌قدری بالاست که می‌توان گفت دو پدیده‌اند که به اتحاد رسیده‌اند؛ یا حتی یک پدیده‌اند که دو جلوه می‌یابند». ایشان از این مقدمات نتیجه می‌گیرند:

«این تلقی که اول باید دولت اسلامی شکل بگیرد، بعد نوبت به شکل‌گیری جامعه‌ی اسلامی برسد، صحیح نیست؛ هم نظراً و هم عملاً. از این‌رو اگر فقه‌ورزی و نظریه‌پردازی در مورد دولت اسلامی، مقدم‌بر فقه‌ورزی و نظریه‌پردازی در مورد جامعه‌ی اسلامی پنداشته شود، یا این‌که تحقق عینی دولت اسلامی مقدم‌بر تحقق عینی جامعه‌ی اسلامی تلقی گردد، نادرست خواهد بود».

راهکار پیشنهادی این فاضل ارجمند آن است که: «دولت اسلامی و جامعه‌ی اسلامی، ناظر به یک‌دیگر قابلیت فقه‌ورزی، نظریه‌پردازی و حتی تحقق می‌یابند و بدون این نظارت، هم فقه مطلوب و هم علوم انسانی اسلامی ابتر می‌مانند و یا به التقاط کشیده می‌شوند.»

عطف به این تقریر و تامل در مبادی آن، ضمن صحه‌گذاشتن بر رابطه‌ی منطقی میان دولت‌سازی و جامعه‌سازی و لزوم توجه به "جامعه" در نظریه‌پردازی و فقه‌ورزی حول "دولت"، باید بگوییم که نمی‌توان مدعای اصلی متن (عدم تقدم دولت‌سازی بر جامعه‌سازی) را تصدیق کرد؛ چراکه چندین اشکال اساسی بر آن وارد است.

 

اشکال نخست؛ عدم توجه به سطح راهبردی دولت و جامعه

اشکال نخست فاضل ارجمند، عدم توجه به سطح راهبردی محتوای مراحل پنجگانه‌ی فرآیند تحقق اهداف اسلامی ایرادشده توسط رهبر معظم انقلاب است. اگر بپذیریم که یک مطلب علمی را می‌توان در سه سطح بنیادین، راهبردی و کاربردی تقسیم‌بندی کرد که در آن، سطح بنیادین به مطالب صرفا نظری و تئوریک، سطح راهبردی به مطالب نیمه‌نظری و نیمه‌کاربردی، و سطح کاربردی صرفا به مطالب کاربردی و عملیاتی ناظر است؛ مراحل مشخص‌شده در فرآیند پنج‌مرحله‌ای (انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه‌ی اسلامی و تمدن اسلامی) یک محتوای راهبردی است که البته مستظهر به محتوای بنیادین موجود در منظومه‌ی فکری معظم‌له نیز می‌باشد و باید در جای خودش مورد جست‌وجو و صحبت واقع شود.

در شبهه‌ی یادشده، نقد مطرح‌شده، اساسا یک نقد راهبردی نیست و از توجه نظری فاضل محترم به یک مطلب راهبردی حکایت دارد (که این یک خطا و اختلال تحلیلی است). یک محتوای راهبردی را باید از منظر راهبردی نقد کرد و پیشنهادات اصلاحی راهبردی را باید ارائه نمود. در نگاه راهبردی به دولت، دولت یک نهاد موجود در یک جامعه‌ی سیاسی است که اگرچه "هست" و "وجود دارد"، اما متاسفانه در اتمسفر انقلاب اسلامی هنوز به‌اندازه‌ی مطلوب و مورد انتظار از اسلامیت، نرسیده است؛ این نرسیدن به سطح مناسب از اسلامیت است که موجب می‌شود از عدم تحقق دولت اسلامی صحبت کنیم؛ و الا انقلاب اسلامی بدون دولت نیست! درواقع، سخن‌گفتن از دولت‌سازی اسلامی به‌معنای افاده‌ و اشاره به تلاشی است که شرایط موجود دولت را به شرایط مطلوب دولت متحول خواهد کرد و انقلابی را در لایه‌ی دولت‌سازی ایجاد خواهد نمود (همان‌گونه که در سطح تاسیس نظام سیاسی این انقلاب واقع شد). انقلاب اسلامی در لایه‌ی دولت، متاثر از دولت مدرن است و هنوز از محاصره‌ی آن خارج نشده، و انقلاب اسلامی در این لایه‌ به پیروزی نرسیده است.

 

اشکال دوم؛ خلط دولت-ملت با دولت‌سازی و جامعه‌سازی

"دولت" به‌معنای حاکمیت، منعزل از جغرافیای سرزمینی و مردمان ساکن در آن نیست؛ لذا همواره از ترکیب دولت-ملت در اشاره به دولت استفاده می‌شود. اما باید توجه داشت که این تنها صورت ممکن از ساخت دولت نیست. این ترکیب، یعنی دولت-ملت یک ترکیب جدید در عصر جدید است که بعد از عهدنامه‌ی وستفالی (پایان جنگ‌های سی‌ساله‌ی مذهبی در اروپا ۱۶۱۸-۱۶۴۸) مطرح شد و برای نخستین‌بار از حقوق برابر و یکسان کشورها به‌عنوان واحدهای سیاسی مستقل سخن به‌میان آورد و مورد پذیرش همگان نیز قرار گرفت. این پیمان با به‌رسمیت‌شناختن هر ملیتی برای داشتن دولت متناسب با خودش، ترکیب دولت-ملت را به‌جهان امروز عرضه کرد. بااین‌وجود، امروزه صحبت‌کردن از شهروندی جهانی نشان‌دهنده‌ی ظهور ترکیب و ساختار جدیدی از دولت است که با عنوان دولت-جهان می‌توان آن را از گونه‌های دیگر شهروندی و ساخت دولت متمایز ساخت. یعنی، با وجود نهادهای بین‌المللی و رسانه‌ها، ساختار جدیدی از دولت ظهور کرده است که همگان را شهروند جهان واحد می‌سازد.

"جامعه" گونه‌ی خاصی از اجتماع یک مردم در یک حیطه‌ی جغرافیایی است که تعامل نسبتا پایداری با یک‌دیگر دارند و به یک نوع ویژه‌ای از تقسیم کار و نقش‌پذیری اجتماعی رسیده‌اند. لذا در پدیدارشدن یک جامعه، پایداری ارتباطات و تعاملات - که می‌توان آن را مسامحتا فرهنگ نامید - نقش کلیدی دارد. امروزه، بحث جهانی‌سازی که فرهنگ ملت‌های مختلف را متاثر از یک فرهنگ واحد ساخته، گونه‌ی خاصی از جامعه و جامعه‌پذیری را ایجاد کرده که با سده‌های پیشین به‌طور اساسی متفاوت است. این‌گونه‌ی خاص از جامعه، ذیل تمدن غربی تعریف می‌شود؛ تمدنی که وسعت اثرگذاری آن به‌اندازه‌ی همه‌ی کره‌ی زمین بوده است.

با این مقدمات، ملت ایران، دارای دولت هستند و آیا از جامعه‌ی ایرانی می‌توان سخن گفت؟! بله و خیر. بله؛ چرا که مناسبات بین‌المللی از طریق حاکمیت ملی صورت می‌پذیرد و بر اساس قانون اساسی، قوه‌ی مجریه‌ به‌نمایندگی از حاکمیت ملی، این مناسبات را رتق و فتق می‌کند. هم‌چنین از جامعه‌ی ایرانی نیز می‌توانیم صحبت کنیم؛ چراکه 2500 سال تاریخ ایرانی، پشتوانه‌ی این جامعه است و با همه‌ی تطورات و تحولاتی که به‌خود دیده است، وحدت و یک‌پارچگی فرهنگی و سرزمینی خود را تا حدود زیادی حفظ کرده است.

اما، می‌توان به سوال یادشده، "نه" نیز گفت. امروزه با سلطه‌ی فرهنگ و تمدن غرب و گسترش الزامات ناشی از نهادهای بین‌المللی، دولت ملی معنای متمایزی دارد؛ همان‌گونه که جامعه‌ی مستقل نیز دارای معنای گذشته‌اش نیست. با فروپاشی جهان دوقطبی، و سیطره‌ی بلامنازعه‌ی الگوی دولت مدرن و مطلوب واقع‌شدن دموکراسی، اگرچه دولت‌مردان یک کشور با کشور دیگر فرق می‌کنند، اما به‌لحاظ تعلق به یک الگوی سیاسی واحد، گویا در همه‌ی کشورها و بر همه‌ی ملت‌ها، یک دولت حاکم است. اگر میان حکومت و دولت تفاوت قائل شویم، پر بیراه نیست که بگوییم اکثریت قریب به اتفاق دولت‌های جهان امروز، حکومت‌های یک دولت واحد هستند. جوامع نیز به‌همین‌ترتیب. یعنی اگرچه فرهنگ‌های متنوعی در جهان امروز ما زیست می‌کنند، ولی چه‌کسی است که سیطره و غلبه‌ی فرهنگ مدرنیته‌ی اومانیستی را در جهان انکار کند؟ در واقع، با انحلال فرهنگ‌ جوامع مختلف در فرهنگ مدرن، تنها صورتی از فرهنگ‌های متنوع بشری باقی مانده و تنها در قالب سنت و فولکلور از این فرهنگ‌ها می‌توان سخن گفت. چراکه عامل تعیین‌کننده و الگوی حاکم بر تقسیم‌کار و نقش‌پذیری جوامع، از فرهنگ و جامعه‌ی مدرن است و این را نیز نمی‌توان انکار کرد.

راه برون رفت از این سیطره چیست؟ انقلاب. و انقلاب اسلامی با این نگرش پدید آمده و برای برون‌رفت از عالم مدرن نیز فرآیندی را ترسیم نموده است که رهبر معظم انقلاب، آن را در قالب مراحل پنج‌گانه‌ی فرآیند تحقق اهداف اسلامی مطرح می‌کنند. مرحله‌ی انقلاب و براندازی رژیم شاهنشاهی، گام نخست برون‌رفت از این زندان نامرئی است. پشت‌بند این انقلاب، باید امکان طراحی و طرح‌ریزی یک نظام سیاسی خارج از الگوی لیبرالیستی و سوسیالیستی را به‌نحو عملی نشان داد که معمار کبیر انقلاب، با هنرمندی با طرح مردم‌سالاری دینی، پایه‌های نظم جدید خارج از عالم مدرن را بنا گذاشتند و این امکان را با تاسیس نظام جمهوری اسلامی ایران، به منصه‌ی ظهور رساندند. تا این‌جای سخن، ملت ایران صرفا از یوغ سکولاریسم و لیبرالیسم و سوسیالیسم، در حد ساخت نظام سیاسی آزاد شده و هنوز از سلطه‌ی دولت و جامعه و تمدن مدرن خود را خارج نساخته است. تقلای ملت ایران برای دست‌یابی به دولت و جامعه‌ی مطلوب خویش را باید با عنوان دولت‌سازی و جامعه‌سازی از دولت و جامعه جدا کرد. دولت‌سازی اسلامی-ایرانی موجب خروج حاکمیت ملت ایران از الگوی مدرن شده و جامعه‌سازی اسلامی-ایرانی آن را از اتمسفر جامعه‌ی مدرن خارج خواهد کرد؛ اگر الگوی دولت و جامعه‌ی اسلامی ایران مورد توجه دیگر کشورها قرار گیرد، حتی می‌توان از تمدن جدید برای بشریت نیز صحبت کرد.

در شبهه‌ی مطرح‌شده، از آن‌جایی‌که میان دولت و دولت‌سازی، هم‌چنین جامعه و جامعه‌سازی تمایزی دیده نمی‌شود و لذا هم‌چون الگوی دولت-ملت از این‌همانی و اندراج و اتحاد دولت و جامعه صحبت می‌شود؛ حال آن‌که در دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای اساسا از چنین اندراج و اندماجی صحبت نشده است و فاضل ارجمند اگر به حجم عظیمی از بیانات معظم‌له در رابطه با دولت و جامعه مراجعه کند، بر این مطلب صحّه خواهد گذاشت.

اشکال سوم؛ خلط ساحت نظر و عمل

این فاضل محترم، با مفروض پنداشتن رابطه‌ی حقیقی میان عرصه‌ی نظر و عمل، در صدد القای این امر برآمده است که اگر برای دولت تقدم رتبی در مقام نظر قائل شویم، در مقام تحقق عملی نیز، دولت بر جامعه مقدم بوده و پیش از جامعه محقق خواهد شد؛ وبالعکس. لذا با این پیش‌فرض که دولت و جامعه متحد با یک‌دیگر هستند، از عدم ترتب و تقدم صحبت می‌کنند.

در پاسخ به این قسمت نیز باید خاطر نشان کرد که شاید در مقام نظر بتوان از اتحاد دولت و جامعه سخن گفت، و یک دور فلسفی-علمی را مطرح کرد، اما این دور فلسفی در مقام عمل و در ساحت تحقق اساسا مردود است. برای توضیح سوالی را مطرح می‌کنم: دولت را چه‌کسی می‌سازد؟ جامعه! جامعه را چه‌کسی می‌سازد؟ دولت! پس بین ساخت دولت و جامعه یا دور وجود دارد، یا اتحاد. این فاضل گرامی، معتقد به اتحاد می‌شود. طبعا اتحادی که ایشان صحبت می‌کنم، یک اتحاد در مقام نظر است؛ چرا که کارگزاران و دولت‌مردان، اگرچه از حیث شهروندی عضو یک جامعه هستند، اما از حیث حقوقی غیر از یک شهروند عادی محسوب می‌شوند؛ لذا در ساحت حقوقی نمی‌توان از این‌همانی دولت‌مرد با شهروند یک دولت صحبت کرد.

حال اگر در مقام تاسیس یک دولت و جامعه‌ی جدید برآییم، آیا تربیت و پیرایش دولت‌مردان از هژمون تمدن غالب سهل‌تر و مقدم‌تر است، یا کل افراد آن جامعه؟! طبیعی است که پیرایش و اصلاح عدد محدودی از جامعه که دولت‌مردان نام دارند، سهل‌تر از اصلاح کل جامعه است که شهروندان نامیده می‌شوند. در آموزه‌های اسلامی نیز به این مطلب به روشنی اشاره شده است: «الناس علی دین ملوکهم». لذا دولت، ابزار ساخت و اصلاح یک جامعه است و با ساحت یک دولت جدید، می‌توان یک جامعه‌ی گرفتار شده در حلقوم نظام سیاسی مدرن را بیرون کشید.

این مطلب ادعای کامل بودن ندارد و امیدوار است برای ایجاد فضای سالم گفت‌وگو و نقد منصفانه‌ی نظرات مطرح درباره‌ی مهم‌ترین مقوله‌ی سیاسی جامعه‌ی ایرانی (یعنی دولت‌سازی و جامعه‌سازی ایرانی-اسلامی) گام کوچکی برداشته و در گرم‌شدن فضای مباحثه با فضلای بزرگوار سهمی افزوده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۱۳

 

این مطلب از امکان پیوستگی تاریخی، با عطف به پیوستگی اجتماعی انسان صحبت میکند.

 

صدرالمتالهین از سه هویت: "فردی"، "جمعی" و "جامع" صحبت کرده است. هویت فردی، همان هویتی است که انسان در قوس نزول و در قالب جسم آن را کسب می‌کند و بر آن است تا با حرکت، به هویت جامع - که وجه‌الله‌شدن است – برسد؛ اما دراین‌میان ناگزیر باید از یک هویت واسطی نیز عبور کند که همان هویت جمعی است. این مساله را در توجه به تفاوت رفتارهای فردی با رفتارهای اجتماعی می‌توان وجدان کرد. رفتارهای اجتماعی انسان نیازمند حضور و وجود غیر است، درحالی‌که رفتارهای فردی نیازمند فرد دیگری نیستند. پس انسان در رفتارهای اجتماعی، خود را به‌صورت یک وجود پیوسته با دیگران تلقی می‌کند، حال آن‌که در رفتارهای فردی چنین نیست.

سوال من اینجاست که آیا  درک این پیوستگی وجودی، صرفا مجدود به مقیاس جامعه است یا در مقیاس تاریخی نیز انسان میتواند این پیوستگی وجودی را وجدان نماید؟ اگر پاسخ مثبت است، پس میتوان با جرات از حضور فلسفه تاریخی انسان صحبت کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۶

 

این مطلب به بعثت و امکان استخراج قواعد نظریه‌ی سیاسی از آن می‌پردازد.

 

بعثت، دالّ‌بر جریان یک حقیقت متکامل مقنن در عوالم هستی است. اگر انسان، اشرف مخلوقات است و با تعالی بشر، عالم به تعالی می‌رسد؛ انبیاء نیز اشرف مخلوقات‌اند و با تکامل آن‌ها، بشریت به کمال نزدیک می‌شود. رسولان الهی که حاملان وحی و دین پروردگار عالمیان بوده‌اند، پیشوایی تکامل جریانی را به‌عهده دارند که ما آن را با نام دین می‌شناسیم؛ همان حقیقتی که برای رسیدن به عالی‌ترین مراتب رشد و بندگی، باید همه‌ی وجه خود را به‌سوی آن بگردانیم و حنیفانه رو به‌سوی دین کنیم. این دین با بعثت نبی‌خاتم به‌کمال خود رسید و مرحله‌ی جدیدی از تکامل هستی آغاز شد.

کم‌تر مفهومی را می‌توان به پیچیدگی وحی و بعثت در معارف بشری پیدا کرد؛ امری که درک حقیقت و کنه آن از انسان غیرمبعوث برنمی‌آید. باید مبعوث شوی تا به درک وحی و حقیقتی که در قالب بعثت در عالم اتفاق می‌افتد، نائل آیی. آن‌چه از حقیقت این امر نیز برای ما آشکار شده، همان مقداری است که انبیای الهی برای ما متنازل نموده‌اند و برای فهم ما سهل‌اش ساخته‌اند. با این‌وجود، بعثت را می‌توان به آثارش شناخت. یعنی آن‌تحولی که به‌واسطه‌ی بعثت برای انسان محسوس می‌شود، خود راهی است برای فهم اندک‌اندک این حقیقت ژرف.

اگرچه محسوسات ناشی از بعثت نبی‌ مکرم اسلام، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله ابعاد متعددی دارد، اما یکی از ابعاد این تحول عظیم، ساحت سیاسی و اداره‌ی جمعی بشر است که گستردگی آن موجب شده است که سایر ابعاد بعثت نیز کم‌وبیش تحت تاثیر این ساحت قرار گیرند.

خدای متعال در آیه‌ی 144 سوره‌ی مبارکه‌ی آل‌عمران، خطاب به مسلمانان عهد رسول، از احتمالی سخن می‌گوید و آنان را دعوت به تفکر در یک حقیقت لازمان و لامکان می‌کند: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ...» این سوال تا امروز نیز زنده است. آیا اگر رسول شما، که همانند او برای امت‌های پیشین نیز مبعوث شده بود، رخت از این عالم بربندد یا در کارزار ماموریت و رسالت خویش به‌شهادت برسد، می‌خواهید به‌عقب برگردید و مسیر صعود و کمال را به حضیض سقوط و قهقرا تبدیل کنید؟! به‌راستی آن حقیقت چیست که با حضور مادی و فیزیکی رسول، صرفا بخشی از واقعه است که با حذف آن، به این حقیقت دائما متکامل صدمه‌ای نمی‌خورد و عالم همواره مسیر تعالی را – اگرچه با سرعت‌های متفاوت و شتاب‌های گوناگون – طی می‌کند؟

این حقیقت هرچه باشد، رسول خاتم در بعثت خویش، بخش محسوسی از آن را در قالب 3 مرحله به‌‌نمایش گذارده است. در مرحله‌ی نخست، این انسان برگزیده، تحولی درونی را تجربه می‌کند که وقتی به اوج خود می‌رسد، با نام رسول، برای یک ماموریت تاریخی و بشری برگزیده می‌شود. در مرحله‌ی دوم، رسول که اینک مامور است تا بعثت درونی خویش را در بیرون نیز محقق کند، در پی تاسیس یک جامعه‌ی نمونه برمی‌آید. در مرحله‌ی سوم نیز، این جامعه‌ی نمونه مورد اقبال سایر ملت‌ها قرار گرفته و تمدنی برپایه‌ی محتوای بعثت در یک دوره‌ی تاریخی پدیدار می‌شود؛ مرحله‌ی سوم که چه‌بسی در زمان حیات نبی هم نبوده باشد، از اهداف بعثت است و لذا با رفتن نبی، جامعه به عقب برنمی‌گردد.

بحث‌برانگیزترین مرحله‌ی بعثت، در عالم سیاست، مرحله‌ی دوم است. سوال در این مرحله آن است که آیا نبی برای گسترش فضائل اخلاقی‌ای که در مرحله‌ی نخست کسب کرده و می‌خواهد آن را در جهان منتشر کند، نیازمند تاسیس حکومت است یا نه؟! آیا مرحله‌ی دوم، یعنی ساخت یک جامعه‌ی الگو، بدون وجود یک دولت نبوی ممکن است، یا نه؟! این سوال را می‌توان با مراجعه به‌سیره‌ی رسول مکرم اسلام پاسخ گفت. آن حضرت بعد از بعثت، ابتدا به تربیت یارانی همت گماشتند که معمولا ایشان را با نام "امت" می‌شناسیم. رسول خدا به‌همراه این امت است که به مدینه هجرت می‌کند و انقلابی را در مدینه رقم می‌زند که زمینه‌ساز تاسیس نظام سیاسی مدینه و دولت مدینه می‌گردد. این انقلاب و تاسیس نظام سیاسی و معماری دولت نبوی است که می‌تواند در اندک زمانی – ظرف ده سال – جامعه‌ی نمونه‌ی مدینه را ایجاد نماید و آوازه‌ی آن، تمدن ایرانی و رومی آن روزگار را فتح کند.

پس از رسول مکرم اسلام نیز این مراحل، به‌عنوان یک الگوی جامعه‌ی سیاسی در جهان قابل مراجعه است. الگویی که می‌توان آن را فرآیند تاسیس تمدن نام نهاد؛ الگویی منطقی و تجربه‌شده در تاریخ بشر. در این الگو، بعد از انبعاث درونی یک صاحب رسالت، مراحل سیاسی-اجتماعی‌ای آغاز می‌‌شود که در 5 مرحله به تمدن فراگیر بشری می‌تواند منتهی گردد: رقم‌زدن یک انقلاب سیاسی-اجتماعی(پرهزینه یا کم‌هزینه)، ترسیم یک نظام سیاسی نوین در قالب تدوین قانون اساسی، بنیان‌نهادن یک دولت برای پیاده‌سازی و اجرای قانون اساسی و نظام سیاسی مذکور، معماری یک جامعه‌ی نمونه (به‌عنوان نمود عینی قانون اساسی)؛ و در نهایت، تکثیر جامعه‌ی نمونه در فضای بین‌المللی.

این فرآیند 5 مرحله‌ای، آموزه‌ی سیاسی بعثت آخرین نبی الهی است که در نقطه‌ی اکمال دین و اتمام نعمت، بعثت را به‌دست پیروان خویش سپرده است؛ ماموریتی که امروزه مسلمانان و آزادی‌خواهان جهان را به خویش دعوت می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۳۲

بهار

این مطلب با تاکیدبر دعای تحویل سال، رابطه‌ی تحول درونی و بیرونی را موضوع سخن قرار داده است.

 

همه‌ی دلنشینی دعای تحویل سال یک‌طرف، و مفاهیم عالی مندرج در آن طرف دیگر است. ما با دعای تحویل سال، خاطره‌ها داریم، اما همین دعا خاطر ما را به یک امر بسیار کلیدی معطوف می‌کند که شاید چندان بدان اِشعار نداشته باشیم؛ و آن امر کلیدی چیزی نیست جز: «تحول».

عالَم، عالَمِ تحولات است. جهان و هستی همواره در حال دگرگونی است؛ چه بخواهد و چه نخواهد. قاعده‌ی هستی، تحول است و از آن اجتنابی نیست. آن‌چه برای اختیار و اراده‌ی انسان در این میان می‌ماند، سمت‌وسو و جهت تحول است. آدمی می‌تواند در جهانی که همواره تحول در آن اتفاق می‌افتد، سمت‌وسوی تحولات خودش را انتخاب کند و برای تحولات خودش جهتی را برگزیند.

نکته‌ی مهم دیگری نیز در این میان وجود دارد: در عالمی که همواره در حال تحول و دگرگونی است، تحولات بیرونی، صرفا نشانه و مقدمه و طریق و مدخلی برای تحول درونی هستند. به‌بیان‌روشن‌تر، تحولات ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای آن است که انسان به تحول برسد؛ هدف، تحول و دگرگونی‌ای است که در انسان باید بیافتد. هدف، انقلابی است که در درون انسان می‌تواند واقع شود و آدمی می‌تواند با گزینش سمت‌وسوی تحولات و دگرگونی‌ها، به انقلاب درونی راه پیدا کند و به هدف خلقت نائل آید. این نگاه به هستی، نگاهی آیه محور و آیاتی است. همه‌ی عالم، آیاتی هستند که انسان را به هدف خلقت رهنمون می‌کنند و انسان با پذیرش و مدیریت سمت‌وسوی تحولات، به دگرگونی و انقلاب باطنی راه پیدا می‌کند و باطن هستی - مرحله‌به‌مرحله - از وی حجاب برمی‌گیرد و خود را بر وی - اندک‌اندک - عیان می‌سازد.

لذا اگر اشتغال به مشاهده‌ی تحول بیرون، ما را به تحول درون منتهی نسازد، مشغول لغو و لهو بوده‌ایم و انسانیت انحصاری خویش را به‌کار نگرفته‌ایم. اگر بهاری در دَوَران زمین و گردش به‌دور خورشید بیاید و در این گذر ایام، راهی به باطن خویشتنِ‌خویش نیابیم و حجابی از ملکوت عالم برنگیریم، اسیر خسرانیم.

و نکته‌ی آخر این‌که، اگر بهاری در تکامل و تکوّن تاریخ که آن را با نام مبارک انقلاب اسلامی می‌شناسیم - بیاید و ما از این حادثه، صرفا قصه‌های پرغصه بشنویم و باطن آن را بر خویش عرضه نکنیم، از این بهار سهمی نبرده‌ایم و باز در خسران خویش باقی مانده‌ایم. آمدن بهار طبیعت، نشانه و مقدمه و طریق و مدخل توجه به بهاریست که در تکامل و تکون تاریخ در عصر ما واقع شده و عالم، به دوران جدید خویش وارد شده است و امکان سیر و صعود بیش‌ازپیش را برای انسان‌هایی که به لغو و لهو پشت می‌کنند، فراهم آورده است. این عروس نوپا، حجاب برانداخته و منتظر چشم‌های بینایی است که ریشه‌های حقیقی این واقعه‌ی زمینی را در ملکوت عالم به تماشا بنشینند. 

یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۳۸

 

این مطلب، به بیان وحدت ذاتی و حقیقی انسان متذکر میشود.

«مجموع عالم من حیث هو مجموع، شخص واحدی است که دارای  طبیعتی واحد می‌باشد و وحدت او همانند وحدت اشیای مغایر که برحسب اتفاق گرد یک‌دیگر آمده‌اند، نیست. مثل اجتماع اجزای تشکیل‌دهنده‌ی خانه و یا افراد یک سپاه. دلیل این وحدت این است که بین اجزای عالم علاقه‌ای ذاتی و ترتب علّی و معلولی است بر سیاق "الاشرف فالاشرف الی الاخس فالاخس...". پس هر جمعیتی که بر همین وجه تشکیل شده باشد، وحدت بین افراد آن وحدت ذاتی و حقیقی است»

(صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الربعه، ج7: 113).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۴۸

 

این مطلب دو تعریف رایج از فلسفه‌ی سیاسی را توضیح می‌دهد.

 

این پرسش قابل طرح است که آیا فلسفه‌ی سیاسی یک حوزه‌ی مطالعاتی است یا یک رشته‌ی علمی تخصصی (دیسیپلین)؟ برای پاسخ به این پرسش، مروری خواهیم داشت در تعاریف ارائه‌شده توسط اندیشمندان مختلف در رابطه با فلسفه‌ی سیاسی.

لزلی ژاکوب (Lesley Jacobe) معتقد است: «فلسفه‌ی سیاسی به مسائل مربوط به آن‌چه اخلاق سیاسی می‌نمایم، می‌پردازد». اخلاق سیاسی از نظر وی، صحبت درباره‌ی شکل آرمانی حاکمیت سیاسی و قلمرو و ماهیت آن‌چه حکومت باید انجام دهد، است.

جین همپتون (jean hampton)  موضوع فلسفه‌ی سیاسی را صحبت درباره‌ی جوامع سیاسی می‌داند. یعنی پاسخ به این‌که جامعه‌ی سیاسی چیست؛ یک جامعه‌ باید چگونه باشد تا بتوان آن را جامعه‌ی سیاسی نامید؟ وظیفه‌ی فلسفه‌ی سیاسی از نظر همپتون، درک شالوده‌ی دولت‌ها در عمیق‌ترین لایه‌ها و توجیه اخلاقی آن‌هاست؛ لذا می‌تواند چگونگی سربرآوردن یک جامعه‌ی سیاسی، ملاک و معیار تمیز جامعه‌ی سیاسی خوب از جامعه‌ی سیاسی بد را توضیح دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۳۷

 

این مطلب به تفاوتهای علم سیاست و فلسفه سیاسی میپردازد

 

اگرچه در روش و مسائل، فلسفه‌ی سیاسی و علم سیاست، قرابت‌های فراوانی با‌یک‌دیگر دارند، اما میان این‌دو تمایزاتی وجود دارد. علم سیاست، عمدتاً معطوف به وضعیت‌های موجود و بالفعل است و تا حد امکان می‌خواهد به‌شکل بی‌طرفانه‌ای، امور اجتماعی مانند: مسائل مربوط به قوانین اساسی، انتخابات، موازنه‌های قدرت و اثر احکام قضائی را تحلیل کند. اما فلسفه‌‌ی سیاسی نگرش‌هایی در مورد حیاتِ باسعادت اجتماعی ارائه می‌دهد؛ این‌که چه ارزش‌ها و سازمان‌هایی باید حاکم باشند تا امور مردم و جامعه را بهتر تمشیت کنند.

آغازگر فلسفه‌ی سیاسی، پرسش درباره‌ی رابطه‌ی فرد با جامعه و هم‌چنین کاربرد مفاهیم اخلاقی در حیطه‌ی اجتماعی است؛ بدین‌مناسبت به اقسام مختلف دولت می‌پردازد و عوامل و شرایط تشکیل‌دهنده‌ی نظام سیاسی معتبر، عدالت اجتماعی و منشاء مشروعیت حکومت را مورد بررسی قرار می‌دهد.

این‌ها عناصری هستند که می‌توان با رویکرد وجودشناسانه‌ به انسان و نقش انسان (انسانِ تعریف‌شده در نظام فلسفی) در جامعه و تأثیر جامعه و عناصر سیاسی در شکل‌گیری شخصیت آدمی، آن‌ها را بررسی کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۱

 

این مطلب اجمالا نسبت حرکت جوهری را با تحول بشریت و جامعه توضیح میدهد.

در حکمت متعالیه صدرایی برخلاف جهان ایستای ارسطویی، پویایی و پویشی همواره وجود دارد که همه‌ی جهان از جمله انسان را دربر می‌گیرد. برای جوهر وجود انسانی، دگرگونی‌های بسیار است؛ این شدن‌ها همواره وجود دارد؛ از پایین‌ترین مراحل یعنی نطفه و علقه شروع و تا بالاترین حد آن یعنی روح و عقل می‌رسد. در نتیجه، برهمین‌اساس اگر حرکت جامعه‌ی سیاسی، به‌عنوان مجموعه‌ی نظام‌مندی از انسان‌ها با طبع مدنی و اجتماعی، به‌عنوان یکی از جلوه‌های اعتباری و فروتر وجود، به‌سمت «وجود» باشد، حرکتی روبه کمال دارد.

انسان‌شناسی صدرایی ازسویی با هستی‌شناسی و نظریه‌ی حرکت جوهری وی در ارتباطی وثیق است؛ و از دیگرسو به «انسان کامل» و ظهور او؛ «انسان‌شناسی او با معادشناسی شیعی که به‌صورت انتظار ظهور امام دوازدهم به‌عنوان ظهور انسان کامل بیان می‌شود، مطابقت دارد. خود این انسان‌شناسی با نوعی نظریه‌ی عظیم مربوط به تکوین جهان و نفس پیوند دارد که عبارت است از هبوط نفس در اسفل سافلین و صعود تدریجی آن تا صورت انسانی به‌عنوان نقطه‌ی ظهور آن در آستانه‌ی ملکوت و تداوم این انسان‌شناسی در طبیعیات و مابعد الطبیعه معاد».

براساس نظریه‌ی حرکت جوهری، نفس انسان، در سیر مداوم و حرکت همیشگی خود، گام‌به‌گام و به‌تدریج کمال می‌یابد. حرکت همیشگی او به‌سوی کمال به‌هنگام همراهی با علم و دانایی، جلوه‌ای بیشتر دارد؛ از این‌رو در انسان‌شناسی ملاصدرا می‌بینیم میان «وجود» و «علم» پیوندی ناگسستنی برقرار است. به این‌معناکه هرچه انسان عالم‌تر گردد، به‌کمال و درجه‌ی وجودی او افزوده می‌شود. علم، نحوی وجود است که داشتن آن چیزی به دارنده‌ی آن می‌افزاید. این وجود از دارنده‌ی آن جدایی‌ناپذیر است و هرچه در شخص بیش‌تر باشد، بر اشتداد وجود او می‌افزاید. یعنی هرکه عالم‌تر باشد، وجودی شدیدتر دارد و هرکه از علم کم‌بهره‌تر باشد، وجودش ضعیف‌تر است. علم در نفس عالم تغییر و تحول ایجاد می‌کند و هرچه نفس عالم‌تر باشد، بیشتر به عالم نزدیک و شبیه می‌شود. بنابراین بی‌جهت نیست که او فلسفه را صیرورت نفس انسان می‌داند؛ برای این که عالم عقلی، مضاهی و متقارن عالم عینی شود.

برای تبیین مسیر حرکت، صدرالدین شیرازی، در زیر ساخت مباحثش، به اثبات محرک اول می‌پردازد. همان‌گونه که دگرگونی در همه‌ی هستی جریان دارد، در وجود جامعه‌ی انسانی نیز دائمی است و فراگرد «شدن»، باید در جهت «محرک نخستین» باشد. در عرصه‌ی اجتماعی، همه‌ی حرکت‌ها از جوهر و درون انسان آغاز می‌شود. هرگونه دگرگونی به تحول در آدمی برمی‌گردد و همو می‌تواند ترسیم‌کننده و تشکیل‌دهنده‌ی جامعه متعالی سیاسی باشد. با نظریه‌ی حرکت جوهری، صدرا توانست تبیین و تحلیلی فلسفی و دقیقی از هدف‌مندی انسان و نظام هستی ارائه دهد که همواره به‌سوی هدفی متعالی در حرکتند. هستی، نظامی متکامل است که از مرتبه‌ی ضعیف به‌سوی قوی و شدید در جریان است. حرکت هستی، لهوولعب نیست؛ براساس نظم و نظامی آفریده شده و تداوم یافته است و انسان نیز خارج از آن فرآیند دقیق نیست.

به‌بیان صدرایی، هر نوعی طبیعی، غایت و هدفی پوینده، تکاملی و عقلی دارد و وصول اشیاء به کمال، همیشگی یا در غالب اوقات است. برهمین‌اساس، تأکید می‌گردد که همه‌ی ‌اشیاء به‌حسب سرشت و طبیعت‌شان، جویا و طالب غایات خود هستند. مقتضای حکمت و عنایت خداوندی آن است که هر ممکنی به غایت و هدفی برسد. بنابراین در جهان‌بینی توحیدی، جهان «یک قطبی» و «تک محوری» است. در این نگرش، جهان، ماهیتی «از اویی» (انا الله) و «به‌سوی اویی»، (انا الیه راجعون) دارد. موجودات جهان با نظامی هم‌آهنگ به‌طرف یک مرکز، تکامل می‌یابند. براین‌اساس، در حکمت متعالیه تصریح می‌شود که «غایت کل، خداوند متعال است». او غایت موجودات و دگرگونی عالم همه به‌سوی اوست. واجب، غایت و هدف نهایی همه‌ی افعال است. با حرکت انسان در مسیر تکاملی و مطلوب، صدرا غایت حکمت عملی را شرح صدر و غایت حکمت نظری را نور می‌داند.

انسان، هستنده‌ای همواره رونده است و راه‌های نرفته‌ی بی‌شماری پیش‌رو دارد و این پویندگی در اجتماع برای او بازگشوده می‌شود. هستی‌شناسی صدرا در نوع نگاه او به انسان، تأثیری بسیار دارد. او مراتب وجودی انسان را با مراتب وجودی عالم، هم‌آهنگ می‌داند. به‌بیان‌دیگر، عوالم سه‌گانه‌ی هستی و مراتب نفس انسان برهم منطبق‌اند. گویی که انسان، جهان کوچکی است که آن سه مرتبه‌ی هستی در وجود او جاری می‌گردد. نفس هر انسانی در آغاز تکونش، وجود طبیعی مادی دارد که مبتنی‌بر حدوث «جسمانی» اوست. سپس بر مبنای حرکت جوهری، مراتبی از کمال را طی می‌کند و وجودش به‌تدریج لطیف و قوی می‌شود تا به مرتبه‌ی نفس بودن می‌رسد. در این مرتبه، انسانی است «مثالی» و صاحب قوه‌ی تخیل؛ سپس می‌تواند از این نشئه‌ی وجودی یا تحصیل کمالات «عقلی» به مرتبه‌ی انسان راه پیدا کند.

همان‌گونه که عوالم وجود باهم مرتبط‌اند و مراتب وجود، رابطه‌ی طولی دارند، مراتب انسان نیز در ارتباط با هم بوده و وحدت شخصی هر فرد در همه‌ی این مراتب محفوظ است. نفس انسانی از عالم ماده و جسمانیت، حرکت خود را آغاز می‌کند؛ پای به عالم مثال و تجرد می‌گذارد و در مراحل بعد می‌تواند به‌سمت عالم عقول گذر کند. در مراتب بالای هستی، وجود عین تعقل، و تعقل عین وجود می‌گردد. از این‌رو او می‌گوید که انسان همواره در ترقی از وجودی به وجود دیگر و از نشئه‌ای به نشئه دیگر است و در هیچ یک از مراحل، ثبات و درجازدن نیست. غایت اسفار اربعه و سلوک معنوی او، تبدیل‌شدن انسان به عالمی عقلی شبیه به عالم عینی است. به‌تعبیر او، شأن نفس انسانی آن است تا به درجه‌ای برسد که همه‌ی موجودات عینی، جزئی از ذات او گردند و قدرت او در همه‌ی موجودات، ساری و جاری گردد و وجود انسان، هدف و غایت آفرینش گردد.

بنابراین در انسان‌شناسی فلسفه‌ی سیاسی متعالیه، جهان و جامعه‌ی انسانی در حال تکامل است. انسان، اشرف مخلوقات است و هستی در خدمت او. «اساس عالم بر تربیت انسان است؛ انسان عصاره‌ی همه‌ی موجودات است... انبیاء آمدند برای آن‌که این عصاره‌ی بالقوه را بالفعل کنند و انسان یک موجودی الهی شود که این موجود الهی تمام صفات حق تعالی در اوست و جلوه‌گاه نور مقدس حق تعالی است». فراشدن از بالقوه و رسیدن به شأن بالفعل، در وجود انسان و جامعه سیاسی، تجلی می‌یابد.

 

سیدباقری، سیدکاظم (1390). "انسان‌شناسی در فلسفه‌ی سیاسی متعالیه" در: سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه(ج سوم)؛ به‌کوشش: شریف لک‌زایی. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی: 115-119

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۱۰